امروز بعد از یک هفته غیبت به کارگاه رفتم درحالیکه موهایم را بعد از مدت‌ها شبیه «عَلَم‌تاج خانم» در «نیسان آبی» کرده بودم و اصلا نمی‌دانستم عکس‌العمل بچه‌ها بعد از […]

دو ماهی می‌شد که با خانواده برای یک سفر کوتاه به شمال گفتگو می‌کردیم. در واقع دلمان می‌خواست همراه پدر و مادر به مسافرت برویم. آخرین باری که خانوادگی مسافرت […]

بالاخره امروز «سمینا»ی قشنگم را محکم بغل کردم و گفتم که دوستش دارم. آمده بود کارگاه که سرنخ‌زن‌اش را پس بدهد و خداحافظی کند. موسم امتحانات است و باید درس […]

حالا که پروژه‌ی روزانه‌نگاری شش ماهه شده است و من هم محدودیت زیادی در باب زمان دارم، به طوریکه حتی فرصت کافی برای خوابیدن ندارم، تصمیم گرفته‌ام که روند نوشتنِ […]

شش ماه گذشت از اولین روزی که دو پاراگراف نوشتم و نامش را گذاشتم «پروژه‌ی روزانه‌نگاری». در عرض فقط چند ماه زندگی‌ام زیر و رو شد. وقتی شروع به نوشتن […]

هفته‌ی گذشته ننوشتم؛ نه اینجا نوشتم و نه حتی در دفترم. هفته‌ی گذشته هیچ‌کدام از کارهایی که همیشه می‌کردم را نکردم؛ ننوشتم، ورزش نکردم، شعر نخواندم، حتی تا جایی که […]

دیروز صبح خسته بیدار شدم و تمام روز خسته بودم. دلیلش به سرماخوردگی‌ام برمی‌گشت. خواهر احسان «آزمایشگاه همکار» دارد. آزمایشگاه همکار به آزمایشگاهی گفته می‌شود که با اداره‌ی استاندارد برای […]

جوگیری دیروزم کار دستم داد. از صبح احساس سرماخوردگی داشتم که در طول روز تشدید می‌شد. من و احسان صبح زود حرکت کردیم و رفتیم بازار شوش تا احسان یک […]

از چند روز قبل با مهدی هماهنگ کردم که امروز کارگاه نروم. اوضاع ناخن‌هایم وخیم شده بود و واقعا نیاز داشتم برای درست کردنشان بروم. یک روز که خانه هستم […]

سال گذشته در چنین روزهایی من در حال طی کردن یکی از سخت‌ترین گذارهای زندگی‌ام بودم؛ آشفته، سردرگم، خسته، نگران. مدت‌ها بود که لبم به خنده‌ای عمیق باز نشده بود. […]

روزمان با رباعی زیبایی از جناب مولانا شروع شد: یارب تو مرا به نفسِ طناز مده با هر چه بجز تُست مرا ساز مده   من در تو گریزان شدم […]

سگِ مادر توله‌هایش را رها کرده است. گنجشک‌ها از سرما خودشان را پوش داده‌اند. امروز صبح من و زری در دفتر نشسته بودیم و  حرف می‌زدیم که یک صدایی از […]

© کپی رایت - حقوق تمامی تصاویر و مطالب منتشر شده متعلق به مریم کاشانکی بوده و هرگونه کپی برداری غیرمجاز می‌باشد