این همه گفتیم لیک اندر بسیچ / بیعنایات خدا هیچیم هیچ
من از بچگی تا یک جایی در بزرگسالی (حدود بیست و پنج سالگی) ارتباط بسیار نزدیکی با خداوند داشتم. هر چیزی رو فقط از او میخواستم و فقط به […]
من همهی دورهام رو در زندگی زدم؛ وقتی میگم همه منظورم دقیقا «همه» است. من تا تهِ تهِ تهِ مسیر بیایمانی رو رفتم و سالها اونجا زندگی کردم. با خدا […]
این شعر زیبا از «هفت اورنگ» اثر «عبدالرحمان جامی» هست که در مثنوی سُبحه الابرار (تسبیح و نیایش نیکان) آمده (عقد چهارم – در استدلال به آثار وجود آفریدگار) که […]
ثُمَّ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَ لَا یَحْیَى پس در آنجا نه بمیرد و نه زندگانى کند یه جایی که در اون نه بمیری و نه بتونی زندگی کنی؛ چه جهنمی […]
اگه تمامِ دنیا گفتن اوضاع خرابه تو به قلبت رجوع کن؛ به اون یه ذره نورِ امیدی که شاید خیلی وقتها کمرنگ شده اما هیچوقت خاموش نشده. میدونی چرا خاموش […]
خیلی وقت پیش یه گوشهی بالکن یه لونهی مصنوعی درست کردم به این امید که یه روزی یه پرندهای اون رو تبدیل به خونهی خودش کنه. بالاخره بعد از یه […]