مریم کاشانکی

پسر قول داد که خون نریزد، قولش در آن لحظه واقعی بود، همچون اشک‌های زن که واقعی بودند. زن حس کرد که پسر عاشقش شد، همان لحظه‌ای که بازویش را […]

 یک سال و نیم است که برای دومین بار زن‌دایی شده‌ام (به قول قزوینی‌ها «خانم دایی جان») به نظرم زن‌دایی بودن بلااستفاده‌ترین نقش در این جهان است. هر چه فکر […]

امروز بیستم مهر ماه بود. من امروز را در کاروانسرای سعدالسلطنه در شهر قزوین گذراندم. شهری که یک سال پیش دقیقا در همین روز از آن هجرت کرده بودم. امروز […]

هرگز آن بعد از ظهر را فراموش نخواهم کرد؛ همان بعد‌ازظهر ساده و معمولی را که دمِ غروب در کوچه‌های باریک بازار قدیم قزوین به دنبال وسیله‌ای برای خانه‌ی جدید […]

تکنیکی سریع و دقیق برای محقق کردن خواسته‌ها

“تحقق خواسته‌ها به شکلی بسیار دقیق و سریع” در این ویدئو، در مورد تکنیکی صحبت کردم که بسیار سریع و با دقت بسیار بالایی من رو به خواسته‌هام می‌رسونه به […]

به جا گذاشتن ردپایی از عشق در این جهان

“به جا گذاشتن ردپایی از عشق در این جهان”   هدف ما از زیستن، عشق دادن و عشق گرفتن و به جا گذاشتن ردپایی هرچند کوچک از عشق در این […]

چالش‌های آدم‌های معمولی خوشحال

یک بار دیگر با علی قرار گذاشتم تا با هم به کارگاه برویم. اگر قسمت قبلی را نخوانده‌اید اینجا بخوانید: ماشینی که می‌خواست پرواز کند این بار درِ ماشین بسته […]

عکاسی تبلیغاتی و صنعتی - عکاسی از محصولات - مریم کاشانکی

یک روز با علی قرار گذاشتم که با هم تا کارگاه برویم. احسان قزوین بود و من ماشین نداشتم. وقتی به محل قرار رسیدم وسایلم را روی صندلی عقب گذاشتم […]

«ندا»ی بازیگوش و خندانم می‌گوید خوابم را دیده است. خواب دیده که صاحب یک پسر شده‌ام به غایت زیبا و درحالیکه او را در آغوش گرفته‌ام به طوریکه سرش روی […]

در تمام زندگی من (بعد از تولد خودم) فقط یک تاریخ مهم وجود دارد، آن هم بیست و دوم بهمن ماه است. بیست و دوم بهمن روز تولد احسان و […]

  من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم یعنی باحال‌تر از سعدی در این دنیا فقط خودش است. به خدا که من ندید‌ه‌ام […]

© کپی رایت - حقوق تمامی تصاویر و مطالب منتشر شده متعلق به مریم کاشانکی بوده و هرگونه کپی برداری غیرمجاز می‌باشد