مطالب توسط مریم کاشانکی

, ,

دقیق‌‌ترین و کامل‌‌ترین تعریف از رفاقت

«رفیق کسی است که بدون سوال و جواب بیل را بردارد و جسد را خاک کند.» به نظرم این دقیق‌ترین و کامل‌ترین تعریف از رفاقت است. این تعریف را از یک خانم خانه‌دار شنیده‌ام که می‌گفت در زندگی‌اش دو رفیق دارد؛ دو نفری که بدون سوال و جواب بیل را برمی‌دارند و جسد را خاک […]

, , ,

پولادپاره‌هاییم، آهن‌رباست عشقت

پولادپاره‌هاییم آهن‌رباست عشقت / اصلِ همه طلب تو در تو طلب ندیدم نمی‌دانم چرا این بیت را که خواندم بی‌اختیار اشکم سرازیر شد. هر بار هم که تکرار می‌کنم باز اشک می‌دود به چشمم. من پولاد‌پاره‌ای بودم که آهن‌ربای عشق او مرا جذب خودش کرد؛ آن هم وقتی که به خیال خودم دورِ دورِ دور […]

,

قلبم سه‌ ساله است و ذهنم چهل ساله

قلبم سه ساله است و ذهنم چهل ساله. چگونه یک چهل ساله می‌تواند به یک سه ساله بفهماند که آن کسی که در کیسه‌ی زیپ‌‌دار مشکی از اتاق بیرون آورده‌اند عزیزِ جانش است و حالا باید با او خداحافظی کند و این بخشی از تجربه‌ی زیستن است؟ خواهرم خواب دیده که همه‌ی فامیل و دوست […]

, ,

خُرده هذیان‌های امروز، در پناه پروردگار

امروز را خیلی خارجی‌طوری با کروسانی که وسطش پنیر بود و یک فنجان بزرگ قهوه شروع کردم، درحالیکه همزمان پشت کامپیوتر نشسته بودم و خانه هم تمیز و مرتب بود. چه ترکیبی می‌تواند شگفت‌انگیزتر از این باشد؟ به ویژه بعد از دو هفته‌ محرومیت از قهوه‌ی صبحگاهی انگار که با یار دیدار کرده باشی، خوشایند […]

,

یک نَفَس از میان میلیو‌ن‌ها

الهی تو را شکر برای نفَس تا همین‌جا و همین امروز؛ ما طلبکار از تو نبودیم و نیامده بودیم اینجا تا طلب‌هایمان را بستانیم که اگر کم بدهی بیفتیم در پی شَرخری و وصول مطالبات. هر چه دادی لطف تو بود و هر چه ندادی حکمت تو. ما آمده بودیم تا همین یک نفس را […]

,

نگاهی تازه به خلاقیت برای دستیابی به ایده‌های خلاقانه

  آیا من آدم خلاقی هستم؟ چرا من مثل دیگران خلاق نیستم؟ چگونه می‌توانم خلاق باشم؟ ایده‌های خلاقانه کجا هستند که من پیدایشان نمی‌کنم؟ چرا دیگران انقدر خلاقند و من انقدر کلیشه‌ای و تکراری و بی‌هنر هستم؟ چه تمرین‌هایی باید انجام دهم تا خلاقیتم شکوفا شود؟   آیا این سوالات در ذهن شما هم می‌چرخند؟ […]

,

ماجرای ده روز بیماری بدون دارو

از چهارشنبه‌ (۱۴۰۴/۰۴/۰۴) بدنم وارد تونل بیماری شد (این تاریخ ویژه را چه مبارک گذراندم)؛ ماجرا با یک سردرد‌ الله‌اکبری شروع شد و با یک دل درد بسیار شدید و بالا آوردن ادامه پیدا کرد. سپس درحالیکه دل درد هنوز ادامه داشت بدن‌درد بسیار شدید هم به آن اضافه شد به طوریکه از گردن به […]

چگونه بر این درد زنده‌ام هنوز؟

من آن ماشین را برای مادر گرفتم، همان ماشینی که هرگز به مقصد نرسید. آنقدر درگیر بودم که نرسیدنش را نفهمیدم. حالا محکومم به تماشای این سفرِ ناتمام برای تمام عمرم، بی‌آنکه جرأتِ بستنش را داشته باشم. چگونه بر این درد زنده‌ام هنوز؟   (هشت ماه گذشت…)    

عمرِ باطله

آخ که چقدر آدم دلش می‌خواهد عمری را به بطالت بگذراند، شما را نمی‌دانم اما من که واقعن دلم می‌خواهد. بیخود نیست که عضو گروه تنبلان سرخوشم. کاش عمری را به آدم می‌دانند صرفن جهت بطالت‌گردی. رویش برچسب می‌زدند «عمرِ باطله» و می‌گفتند وارد این زندگی شو و تمامش را عمرکُشی کن. آن‌وقت آدم باقی […]

,

کمی خوب

این غم پیمانه‌ای شده است برای سنجش میزان اهمیت هر چیزی؛ هر اتفاق و هر احساسی را با خط‌کش این غم اندازه می‌گیرم و اگر از آن کوچک‌تر باشد (که همیشه هست) می‌فهمم که ارزش پرداختن ندارد؛ ارزش نگران بودن یا زنده نگهداشتن آن در قلب و ذهن. آری از این منظر که می‌نگرم قشنگ […]