, ,

روزانه‌نگاری – شنبه یک‌‌ام مرداد ۱۴۰۱

پنبه خانم صبح آماده شد، لباس‌‌ قشنگ‌هایش را پوشید، گوشواره و انگشتر انداخت و رفت دیدن آن یکی خواهرش. عاشقِ بیرون رفتن و گشت و گذار است و من عاشق این اخلاقش هستم. آزاد و رهاست. برای گشت و گذار نه تعلل می‌کند و نه سخت می‌گیرد. حتی اگر بخواهد به سفری چند روزه برود چند دست لباس می‌گذارد در یک ساک کوچک و حرکت می‌کند. حتی یادم می‌آید که یک بار می‌خواست برای چند روز به سفر برود اما تا لحظات آخر هنوز هیچ وسیله‌ای برنداشته بود. من وسایلش را برایش مهیا کردم. اصلا سخت نمی‌گیرد. در هر موقعیتی که قرار می‌گیرد به سادگی با آن موقعیت هماهنگ می‌شود و همیشه هم به او خوش می‌گذرد.

من اصلا شبیه او نیستم، من کاملا شبیه پدر هستم. درست مثل پدر همه‌ چیز را سخت می‌گیرم. برای هر سفری از چند روز قبل برنامه‌ریزی می‌کنم و کلی وسیله بر‌می‌دارم. ذهنم درگیر قوانین ساخته‌ و پرداخته‌ی خودش است. مادر مثل آب روان است؛ جاری در تمام لحظات. بهترین همسفر است. با هر چیزی موافق است و کنار می‌آید. به هیچ گشت و گذار و مسافرتی هم نه نمی‌گوید.

پدر اما بسیار سخت‌گیر است،‌ هیچ کجا نمی‌رود، اگر هم برود اصلا راحت نیست. همه چیز را تبدیل به کاری شاق مانند کار کردن در معدن می‌کند. من و پدر شباهت‌های عجیب و غریب زیادی با هم داریم. اصلا به خاطر همین شباهت‌های درونی بود که تا سالها نمی‌توانستم با پدر کنار بیایم، چون او خودِ من بود. من را با خودم مواجه می‌کرد؛ با آن بخش‌هایی از خودم که نمی‌خواستم بپذیرم که هستم. من دوست داشتم مثل مادر رها باشم اما مثل پدر سرسخت بودم.

سال‌ها طول کشید تا بتوانم این قبیل ویژگی‌های خودم را بپذیرم و درک کنم که این ویژگی‌ها در ذات بد نیستند و در خیلی از مسائلِ زندگی می‌توانند تبدیل به موهبت شوند. اگر هم نتایج خوبی برای من ندارند باید در وهله‌ی اول بپذیرمشان و در وهله‌ی دوم سعی کنم که تبدیل به نسخه‌ی بهتری از خودم شوم.

در عوض پدر کسی بود که ما را با ادبیات آشنا کرد؛ شعر خواندن را از پدر یاد گرفتیم، علاقه به ادبیات به خاطر پدر در ما شکل گرفت. صادق بودن در هر شرایطی حتی اگر به نفعت نیست را پدر به ما یاد داد. او بر خلاف مادر تمام مدت قربان‌صدقه‌ی بچه‌هایش می‌رود و آنقدر بچه‌ها را از مهر و محبت اشباع می‌کند که ما هرگز نیازی به دریافت عشق و محبت در بیرون از خانه نداشتیم و به همین خاطر هرگز به خاطر دریافت محبت گرفتار روابط اشتباه نشدیم.

همه‌ی ما مجموعه‌ای از ویژگی‌های مختلف هستیم که هیچ کدام در ذات بد یا خوب نیستند. باید خودمان را با تمام ویژگی‌هایی که داریم بپذیریم. پذیرش، اولین قدم در جهت رشد کردن و بهتر شدن است. باید یاد بگیریم دست از انکار کردن خودمان برداریم و بپذیریم که ما در مسیر رشد خودمان قرار داریم.

دیشب پنبه خانم تلویزیون نگاه می‌کرد. سریالی بود درباره‌ی جنگ اسرائیل و فلسطین. من هم چند دقیقه‌ای از آن را دیدم. نیروهای اسرائیلی آماده‌ی عملیاتی شدند. یک نفر تک تیرانداز بالای پشت‌بام مستقر شده بود. به او دستور داده شد که به هر کس که در تیررس‌اش قرار می‌گیرد شلیک کند. تک‌تیر‌انداز ماهری بود و تیرش خطا نمی‌رفت. چند نفری را از پا درآورد تا اینکه به یک نفر شلیک کرد بدون اینکه او را به طور کامل دیده باشد، فقط چون طرف در همان ساختمانی بود که نیروهای دشمن آنجا بودند به او شلیک کرد. چند لحظه بعد نیروهای خودی اعلام کردند که یک مجروح دارند که باید از ساختمان خارج شود. همان لحظه تک‌تیر‌انداز به کار خودش شک کرد. فرمانده از او پرسید که آیا ضارب را دیده است یا نه؟ او چند لحظه‌ای در شوک بود و وقتی به خودش آمد اعلام کرد که کار من بوده،‌ من به او شلیک کردم.

بعد از پایان عملیات او را در دادگاه نظامی خواستند درحالیکه مرد مجروح که جوان هم بود از دنیا رفت. او به راحتی می‌توانست در آن لحظه حقیقت را نگوید. درست است که احتمالا بعدا می‌‌فهمیدند که تیر از کدام اسلحه خارج شده است و این حرفها، اما به هر حال اعتراف کردن به چنین حقیقتی در آن لحظه اصلا کار ساده‌ای نیست. آدم باید خیلی قوی باشد که طفره نرود، توجیه نکند و در همان لحظه‌ی اول مسئولیت کارش را بپذیرد.

ساعت‌های طولانی پای کامپیوتر نشستم. باید عکس‌‌ ادیت می‌کردم. تعدادشان زیاد بود و امروز باید تمام می‌شد که به لطف خدا انجام شد و فرستادم.

بعد از کار طولانی، طبقه‌ی پایین را نظافت کردم و غذا را آماده کردم و دوش گرفتم. کار فیزیکی وقتی با روزه‌داری همراه می‌شود توانم را می‌گیرد. آزمایش حداقل دو هفته عقب افتاده است، چون می‌خواهم به همان آزمایشگاه قبلی بروم تا بتوانم نتایج را بهتر مقایسه کنم و حالا تا دو هفته امکانش نیست. من این را می‌گذارم به این حساب که بدنم به این زمان نیاز داشته تا به شرایط مطلوب برسد.

خسته‌ام، باید بخوابم.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *