امروز رفتم به موهایم سر و سامانی دادم؛ آرایشگاه رفتن من مثل دیگران نیست که در یک سالن شلوغ و مملو از انرژی‌های عجیب‌و‌غریب و اغلب منفی چند ساعتی را به سختی می‌گذرانند. من به خانه‌ی دوستم می‌روم و در فضایی پر از آرامش نه تنها به موهایم بلکه به شکمم هم رسیدگی می‌شود آن […]

خروسی این حوالی است که چندین نوبت در روز می‌خواند اما در زمان‌های غیراستاندارد؛ در زمان‌های غیرخروسی می‌خواند، زمان‌هایی که عادت نداریم خروس‌ها بخوانند و همین خرق عادت حضورش را بیشتر به چشم می‌آورد و البته دل مرا بیشتر شاد می‌کند. هر از گاهی که بی‌‌هوا و خارج از نوبت می‌خواند یادم می‌آورد که زندگی […]

اتفاق عجیبی افتاد؛ دیروز صبح زود آماده بودم که بزنم از خانه بیرون و تا هشتگرد بروم، درست به وقت خارج شدن از خانه پیامکی که مدت‌ها منتظرش بودم و خبر از انجام شدن کار می‌داد به دستم رسید و اینکه دیگر نیازی نبود تا آنجا بروم. همان پیامک را هم در اثر یک اتفاق […]

یک جوری خسته‌ام که دلم می‌خواهد باقی عمر بنشینم برنامه‌های صدا و سیما را ببینم؛ چیزهایی در حد «هشدار برای کبرا ۱۱»، مغزم گنجایش چیزی بیشتر از این را ندارد. گاهی اوقات درحالیکه دست‌هایم روی کیبورد هستند و سعی دارم چیزکی بنویسم خوابم می‌برد، در همان حال نشسته روی صندلی با دست‌های آماده‌ی نوشتن، کافی […]

– چرا به این جهان آمده‌ایم؟ – ما تنها در پی یک کار به این جهان آمده‌ایم؛ آمده‌ایم تا از یک چیز مراقبت کنیم، حواسمان پی یک چیز باشد، چشممان را از یک چیز برنداریم. – چه چیزی است آن یک چیز؟ – «اعتماد»، ما آمده‌ایم تا از اعتماد مراقبت کنیم. – اعتماد به چه؟ […]

الهی، اینجا برای بوییدن و بخشیدن و برخاستن و بالیدن و بوسیدن و بردن و باختن و . . . و برای «بودن» بسیار بکر و بی‌بدیل است. الهی شکرت…

دلم می‌سوزد برای منی که دم غروب سنگ گذاشت روی مزار مادرش، منی که به نگهبان بیمارستان گفت «ترخیص نشدن، فوت شدن.»، منی که صداها و بوها و لحظه‌ها را از یاد نمی‌برد، منی که اعلامیه درست کرد، منی که ناامید شد، منی که گریه نکرد. دلم می‌سوزد برای این منی که همیشه مانده است […]

آنقدر در چای دادن به مردم ممارست کردیم تا هوا رو به خنک شدن رفت. در چله‌ی تابستان هم دست برنداشتیم از چای دادن، اولن اینکه همت نداشتیم شربت درست کنیم، دومن مادر عاشق چای بود. هرچند که ایرانی‌جماعت دست رد به سینه‌ی چای دمی آن هم ساعت ۷:۳۰ صبح که حتمن خودش چای نخورده […]

بعضی برنامه‌های روی گوشی پیام‌های عجیب‌و‌غریبی می‌دهند؛ مثلن چیزهایی شبیه به این: «کتاب‌هایی که باید قبل از مردن بشنوید.» قبلن که کتاب‌های صوتی نبودند می‌گفتند کتاب‌هایی که باید قبل از مرگ بخوانید، حالا می‌گویند بشنوید. بیزارم از لیست‌هایی که می‌‌گویند قبل از مردن باید آنها را انجام داده باشیم. تازه بعضی لیست‌ها که برای قبل […]

بعد از مدت‌ها بوی پیاز راه انداختم، من و این بدبوی پرخاصیت هیچگاه میانه‌ی خوبی با هم نداشته‌ایم. همیشه با دستکش به سراغش می‌روم و آنقدر می‌سوزم و اشک می‌ریزم که از غذا خوردن پشیمان می‌شوم. یک زمانی می‌گفتم من برایش احترام قائلم چون حضورش تمام بوهای نامطبوع دیگر را از بین می‌برد و اگر […]

بعضی چیزها مثل استخوان گیرکرده در گلوی آدم هستند؛ نه می‌توانی قورتشان دهی و نه بیرونشان بیاوری. گیر کرده‌اند درست بیخ گلویت؛ نه می‌گذارند چیزی بخوری، نه راحت بخوابی، نه راحت حرف بزنی. راهِ نفست را حتی بسته‌اند و راهی برای خلاصی از شرشان نمی‌یابی. تابه‌حال شده است استخوانی در گلویت گیر کند؟ چیزی که […]

در بیمارستان مادری همراه پسرش آمده بود که می‌گفت پسرش دچار ۸۵ درصد سوختگی درجه‌ی ۳ و ۴ شده به طوریکه کلیه‌ از بدنش بیرون بوده است (عکس‌هایش را به ما نشان داد.) پسرش سلامتی را بازیافته و روی پای خودش بود. خداوند او را از یک قدمی مرگ برگردانده بود. خداوند آدم‌ها را از […]

دسته‌بندی‌ها

ردپاهای تازه

پادکست ردپاهای تازه | مریم کاشانکی
ردپاهای تازه
ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟
Loading
/
  • ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

    ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

    Oct 11, 2025 • 08:35

    «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

  • ردپاهای تازه - ۱۲ - دعای خلاقیت

    ردپاهای تازه - ۱۲ - دعای خلاقیت

    Oct 9, 2025 • 1:19

    دعای خلاقیت

  • ردپاهای تازه - ۱۱ - چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

    ردپاهای تازه - ۱۱ - چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

    Oct 9, 2025 • 22:15

    چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

  • ردپاهای تازه - ۱۰ - با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

    ردپاهای تازه - ۱۰ - با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

    Oct 9, 2025 • 18:39

    با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

  • ردپاهای تازه - ۹ - عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

    ردپاهای تازه - ۹ - عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

    Oct 6, 2025 • 24:22

    عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

  • ردپاهای تازه - ۸ - دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن

    ردپاهای تازه - ۸ - دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن

    Oct 6, 2025 • 27:35

    دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن.

  • ردپاهای تازه - ۷ - «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم

    ردپاهای تازه - ۷ - «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم

    Oct 6, 2025 • 11:14

    «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم.

  • ردپاهای تازه - ۶ - ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

    ردپاهای تازه - ۶ - ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

    Oct 1, 2025 • 6:56

    ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

  • ردپاهای تازه - ۵ - عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

    ردپاهای تازه - ۵ - عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

    Oct 1, 2025 • 3:32

    عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

  • ردپاهای تازه - ۴ - فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن

    ردپاهای تازه - ۴ - فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن

    Oct 1, 2025 • 14:40

    فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن