ماجراهای اسباب‌کشی – ۲۰‌ ام تا ۲۴ ام مهر ماه ۱۴۰۱

جابه‌جایی غول‌آسای ما روز چهارشنبه بیستم مهر ماه ۱۴۰۱ اتفاق افتاد. این جابه‌جایی از هر لحاظ غول‌آسا بود، هم به لحاظ فیزیکی هم به لحاظ روحی و روانی. من شب قبلش بسیار کم خوابیدم، با وجودیکه خیلی خیلی خسته بودم اما بدخواب شده بودم. این چندمین شبی بود که با بدخوابی صبح می‌شد. شب را پایین خوابیده بودیم چون دیگر جایی برای خوابیدن نداشتیم. هر دوی ما روز را خیلی زود شروع کردیم. به محض بیدار شدن رفتیم بالا و دست به کار شدیم. من کلی وسیله داشتم که باید در ماشین خودم جا می‌دادم. احسان هم باید ماشین‌های ظرفشویی و لباسشویی و اجاق گاز و یخچال را آماده‌ی بردن می‌کرد. من بی سر و صدا و بدون اینکه احسان را درگیر این موضوع کنم بارها و بارها از پله‌ها بالا و پایین رفتم و وسیله‌ها را مرتب در ماشینی که از قبل صندلی‌هایش را خوابانده بودم جا دادم. این ماشین طفلکی تا به حال به اندازه‌ی چندین کامیون برای ما بار جابه‌جا کرده است. نیروهایی که قرار بود برای اسباب‌کشی بیایند به موقع آمدند و شروع کردند به پایین آوردن وسیله‌ها. تا ماشین از راه برسد خیلی از وسیله‌ها را آورده بودند پایین توی پیلوت قرار داده بودند. خیلی‌ها را هم...

ادامه مطلب

تبدیل باورهای غلط به باورهای درست

وقتی که می خواهند دندان های کسی را ارتودنسی کنند بِراکِت ها را برای مدتی طولانی در دهانش می گذارند و هر بار کمی سفت ترشان می کنند، تا چند روز از درد می میری بعد کم کم دندانها به جای جدید خود خو می گیرند و درد از بین می رود. این روند را تا دو سال ادامه می دهند. بعد لثه هایت را جراحی می کنند، چون رشته های درون لثه که دندانها را در جای خود نگه داشته اند تمایل دارند که به جای قبلی باز گردند. این رشته ها را پاره می کنند تا در جای جدید دوباره شکل بگیرند. تازه بعد از آن، دو سال دیگر هم از پلاک دیگری استفاده می کنند تا محل جدید دندانها تثبیت شود. به این ترتیب با تحمل مشقت زیاد، دندانهایی خواهی داشت که مرتب و سر جای خودشان هستند. وقتی که می خواهی باورهای غلط خود را تبدیل به باورهای درست کنی قضیه دقیقا به همین شکل است؛ باید هر بار پیچِ  باورهای جدید را کمی در مغزت سفت تر کنی، خیلی درد خواهی کشید تا اوضاع بهتر شود،‌ این روند را باید مدت ها ادامه دهی. مجبور می شوی رشته هایی را که این باورها را در...

ادامه مطلب

تجربه ی من از دورکاری – معایب کار کردن از راه دور

من این مقاله را قبلا برای وب سایت دیگری نوشته بودم، اما تصمیم گرفتم که آن را بازنویسی کرده و در وب سایت خودم هم منتشر نمایم. چون فکر می کنم که برای افراد زیادی مفید خواهد بود. لطفا توجه کنید که در اینجا منظور از دورکاری،‌ کارمند تمام وقت بودن است و نه کار کردن به صورت پروژه ای. این دو مورد کاملا با هم متفاوت هستند. این مقاله در واقع تجربه ی شخصی من از کار کردن به روش دورکاری است و امیدوارم که بتواند مفید باشد.   این روزها راهکارهای مجازی ِ بسیار زیادی برای برقراری ارتباط با سایرین و انجام کارها به صورت اینترنتی به وجود آمده است و همین مساله باعث شده است که افراد زیادی جذب ایده ی دورکاری (یا کار کردن از راه دور) شوند، به خصوص در مورد مشاغلی که ارتباط مستقیم با کامپیوتر دارند و در واقع از طریق کامپیوتر انجام می شوند؛ به عنوان مثال طراحی و ساخت وب سایت، ساخت اپلیکیشن،‌ نرم افزار نویسی، طراحی گرافیکی و بسیاری کارهای دیگر. شرکت ها هم اصولا از این ایده استقبال می نمایند چون اولا تصور می کنند که در هزینه هایشان صرفه جویی خواهد شد و به علاوه فکر می کنند که به این ترتیب...

ادامه مطلب

فوت و فن‌های قیمه نثار از زبان قزوینی‌ها

من بعد از ازدواج برای زندگی کردن به قزوین اومدم. به نظر من قزوین شهر ِ بهترین طعم‌های ایرانه. من هر شهری که میرم حتما غذاهای اون شهر رو امتحان می کنم؛‌ مثلا دنده کباب کرمانشاه، بریونی اصفهان، آبگوشت یزد، میرزاقاسمی و باقلا قاتوق و کته کبابی شمال، بُزقورمه‌ی کرمان... همه‌شون بی نظیرن، حرف ندارن، ولی هیچ شهری اینطوری نیست که تمام خوراکی‌هاشون خوشمزه باشه، بلکه هر شهری احتمالا یکی دو تا خوردنی خیلی خوشمزه داره، ولی به جرأت بهتون می‌گم که تمام خوراکی‌ها در قزوین بهترین طعم‌ها رو دارن؛ از انواع شیرینی‌ها و غذاها گرفته تا انواع آش‌ها و چیزهای دیگه. به این دلیل که قزوینی‌ها وسواس خاصی در انتخاب کردن چاشنی‌ها دارن و اینکه سعی می‌کنن همه‌ی مواد رو تا حد ممکن خودشون و به صورت تازه تهیه کنن. خانم‌های قزوینی ید طولایی در آشپزی و شیرینی‌پزی دارن. حالا وسط این همه خانم قزوینی ِ با سلیقه که من دیدم، مادر همسرم بهترین دستپختی رو دارن که من تا به حال چشیدم. از بس که در مورد کوچکترین جزئیات آشپزی وسواس دارن و همه‌ی مواد رو تازه تهیه می‌کنن و از همه مهمتر اینکه واقعا با عشق آشپزی می‌کنن. قیمه نثاری که ایشون می‌پزن رو من هییییچ کجای دیگه نخوردم....

ادامه مطلب

تجربه های مثبت افراد از درمان آکنه

تجربه‌ی شخصی من از درمان جوش صورت را اینجا بخوانید: تجربه‌ی من از درمان آکنه یا همان جوش صورت - درمان قطعی با روآکوتان توجه: دوستان عزیزم لطفا سوالتتون رو در گروه همفکری بنویسید. اونجا من و سایر دوستان پاسخگو خواهیم بود. متشکرم. لینک گروه: https://www.maryamkashanaki.com/groups/hamfekri در این مقاله تلاش می‌کنم تجربه‌های مثبت سایر افراد را از درمان آکنه به هر روشی که برای آن‌ها موثر بوده جمع‌آوری نمایم و در اختیار خوانندگان قرار دهم تا با خواندن این نتایج مثبت همه‌ی افرادی که با آکنه درگیر هستند اولا به درمان امیدوار شوند و دوما بتوانند به راهکارهای مناسبی جهت درمان موثرتر دست یابند. دوستان عزیزم باید به درمان باور داشته باشید، باید باور کنید که آکنه از بین خواهد رفت. اگر همیشه نگران جوش‌ها باشید هیچوقت دست از سر شما بر نمی‌دارند. در درمان هر نوع بیماری و مشکلی، باور به بهبودی مهمترین عاملی است که به بیمار کمک می‌کند. همه‌ی ما افرادی را دیده‌ایم که گرفتار بیماری‌های سخت بودند (مثلا سرطان) یا ناچار به انجام عمل‌های جراحی سنگین بودند اما چون باور داشتند که خوب می‌شوند خوب هم شدند. شاید این مقایسه خنده‌دار به نظر برسد اما حقیقت دارد. باور کنید که شما قرار نیست دیگر جوش بزنید و نگرانی‌ها را کنار بگذارید. در...

ادامه مطلب

ماجراهای خواهر عروس

جمعه بود؛ جمعه‌ی قبل از عروسی سمانه، عروسی سمانه چهارم مرداد بود، روز چهارشنبه. جمعه من بعد از حدود یک هفته برگشتم خونه‌ی پدری. یک هفته‌ی طاقت فرسا کار کردن تو خونه‌ی سمانه که بتونیم تا روز عروسی خونه رو آماده کنیم. اضافه کاریهای بی‌موردی که مجبور شدیم انجام بدیم، هر شب ساعت ۱ خوابیدن و ساعت ۶ بیدار شدن، یک بند کار کردن، استرس ِ اینکه بالاخره می‌رسیم این همه کار رو تموم کنیم یا نه، هماهنگی‌های روزهای آخر نزدیک به عروسی. همه‌ی اینا اونقدر ما رو خسته کرده بود که وقتی جمعه رسیدم خونه‌ی پدر و یه دوش گرفتم همونطوری با موهای خیس رفتم روی تخت و یادم میاد که داشتم با لبخند به حرفهای پدر گوش می‌کردم که نمی‌دونم راجع به چی حرف میزد. بعدش دیگه یادم نمیاد چی شد، یادم نمیاد کِی خوابیدم. مثل لحظاتی قبل از بیهوش شدن برای عمل جراحی که وقتی چشم باز می‌کنی می‌بینی اومدی بیرون و اصلا نمی‌دونی که این مدت چطوری گذشته؛ یه حس بی‌خبری خیلی خوبیه. یک ساعت شد که در این حالت بودم و وقتی بیدار شدم در واقع بیدار نشدم بلکه دوباره زنده شدم. اما هنوز اونقدر خسته بودم که برگشتم قزوین تا دو روز دور باشم از ماجراهای عروسی. دوشنبه صبح دوباره...

ادامه مطلب

تجربه‌ی من از آکنه یا همان جوش صورت – درمان قطعی با روآکوتان

آپدیت جدید: در کانال تلگرام تجربه‌ی خودم از جوش‌های زیرپوستی و نحوه‌ی درمان رو منتشر کردم. اگر فرصت کنم یه مقاله هم حتما می‌نویسم و میذارم روی سایت. اما فعلا اگر دوست دارید درباره‌ی تجربه‌ی من بدونید به کانال تلگرام مراجعه کنید: NoAcne@ لینک کانال تلگرام: t.me/NoAcne گروه همفکری: دوستان من یک گروه روی سایت ایجاد کردم تا افراد بتونن با همدیگه در ارتباط باشن، عکس آپلود کنن، به سوالات هم پاسخ بدن و اطلاعات مفید خودشون رو در اختیار سایر اعضای گروه قرار بدن. خیلی خوشحال میشم اگر به گروه «همفکری» بپیوندید، مطمئنن حضور شما به افراد زیادی کمک خواهد کرد.  لینک گروه: https://www.maryamkashanaki.com/groups/hamfekri من تا پانزده سالگی پوستی مثل برگ گل داشتم. وقتی می‌گویم برگ گل واقعا اغراق نمی‌کنم؛ پوستی شفاف بدون حتی یک لک، که در اثر خوردن میوه‌های تازه و آب که از بچگی جز عادت‌های من بوده، بی نهایت سالم و سرزنده بود. از شانزده سالگی ناگهان آکنه با نرخی نجومی شروع به تولید شدن بر روی پوست من کرد. ابتدا برای چند سال جوش‌ها فقط بر روی پیشانی بودند. وقتی صحبت از جوش می‌کنم منظورم یکی دو تا جوش کوچک نیست، منظورم پوشیده شدن کامل پوست با جوش‌های بسیار بزرگ و متورم است. بر روی پیشانی من حتی یک جای...

ادامه مطلب

اندر مصائبِ دو اسمِ بودن

قديم ها باب بود كه براي بچه ها دو تا اسم انتخاب ميكردن. اسمِ شناسنامه اصولا يه اسمِ مذهبي بود و اسم مستعار يه اسم نسبتا فانتزي. در خيلي از فرهنگ ها دو اسمِ بودن رواج داره اما در فرهنگِ ما دليل  اصليش اين بوده كه پدر و مادرها دچارِ سردرگمي شده بودند. از يك طرف فكر ميكردن كه اگر بچه هاشون اسامي مذهبي داشته باشن در آينده در مدرسه، دانشگاه، محل كار و ساير اجتماعات به نفعشون خواهد بود!!!! اما از طرف ديگه كاملا نگران بودن كه بچه ها اون اسامي رو نپذيرن و دوست نداشته باشن. بنابراين به راهِ حل عجيب و غريبي رو آوردن كه در عمل واقعا راه حل به حساب نمي اومد. خانواده ي ما هم از جمله ي خانواده هايي بود كه دو اسمِ بودن از سال ها قبل در اون باب بود. اين مساله حتي در نسل هاي جديدِ ما هم به چشم ميخوره. نتيجه چيه؟ بچه تا هفت سالگي خودش رو با يه اسمي ميشناسه، بعد واردِ مدرسه ميشه، هرچي صداش مي زنن متوجه نميشه که با کی هستن، چون اصلا نمي فهمه چرا بايد به اسم ديگه اي صداش بزنن. پيش بيني ها هم دُرُست از كار در مياد و بچه ها اسامي شناسنامه...

ادامه مطلب