وسط طوفان رمان خواندم
صبح رمان خواندم. فکرش را هم نمیکردم روزی برسد که صبحش رمان بخوانم. منی که همیشه نگران افزایش بهرهروی در ابتدای صبح بودهام یا دربهدرِ رفتن به دنبال کاری یا مضطربِ حجم کارهایی که باید انجام شوند، از خاطر برده بودم که میشود صبح رمان خواند؛ مثل یک ناپرهیزی نابخشودنی اما شیرین برای ابتدای صبح. […]

