برکتت را روی چشمم میگذارم
دم صبح خواب دیدم که به آقای رانندهای میگفتم من میخواهم شما را تمام وقت استخدام کنم که از صبح تا عصر مثل یک روز کاری جلوی در خانهی مادر باشی و هر جا خواست او را ببری. ظاهرن چند باری مادر را اینطرف و آنطرف برده بود. بعد یک دفعه در ماشین بودیم؛ من […]

