گریه نکن بر مردمانی که طعم شلاٌق را بر پشت هاشان فراموش کرده اند، تو هم از همان مردمانی.

دوران برده داری هرگز تمام نشده است و تو هم «قرار نیست» که بتوانی تمامش کنی؛ نه تا زمانی که نخواهی رها شوی از اسارت افکارت، نه تا زمانی که پاره نکنی بندهایی را که خود به دست و پایت زده ای، نه تا زمانی که از درون آزاد نباشی و آزادی در باورت نباشد.

تو برده ای اگر می گذاری دیگران مسیر افکارت را مشخص کنند، اگر می گذاری تو را به چالش بکشند، حسادت تو را بر انگیزند، حال تو را خراب کنند، نا امیدت کنند.

تو برده ای اگر مثل دیگران فکر می کنی و مثل دیگران زندگی می کنی.

تو برده ای اگر هر روز در پی بهتر شدن نسبت به روز قبل خودت نیستی.

تو برده ای اگر اشیاء زائد را از خانه ات و افکار زائد را از مغزت بیرون نمی ریزی.

تو برده ای اگر به چیزی یا کسی بیرون از خودت امید داری و فکر می کنی کسی یا چیزی می تواند اوضاع تو را تغییر دهد. 

برده ی هیچ چیز و هیچ کس نباش وگرنه نصیبت از زندگی چیزی جز شلاّق نخواهد بود. زندگی سهم ِ آزاده هاست.

آفتاب حوالی شش و بیست دقیقه‌ی صبح سر بر آورد و خودش را پهن کرد بر روی آبی که از کانال می‌گذشت. من جایی در وسط پل ایستاده بودم و رقص اولین رگه‌های نور را بر جریان ملایم آب تماشا می‌کردم. سر که برگردانم موج‌های کوچک از سمت دیگر ِ پل به مسیر خود ادامه می‌دادند و من با خود اندیشیدم؛ رفتن تنها راه ِ زنده ماندن است.

آب ِ باریکی هم که باشی در ناپیداترین نقطه‌ی این سرزمین، اگر رفتن و بازنایستادن را بلد باشی عاقبت یک روز به دریا می‌رسی. رفتن و رسیدن جدایی‌ناپذیرند، همانگونه که ایستادن و مردن. اگر بایستی می‌میری؛ مرگی با بوی تند تعفن.

تصمیم بگیر….

چند وقت پیش یه مستند درباره ی سلولهای بنیادی دیدم و اونقدر کف کردم که صابون گلنار هم در این حد کف نمی کنه.

سلولهای بنیادی سلولهایی هستند که هنوز تصمیم نگرفتن به چه بافتی تبدیل بشن و وقتی وارد بدن میشن خودشون به صورت هوشمند نگاه می کنن ببینن در کدوم قسمت از بدن بهشون نیاز هست و میرن همونجا و تبدیل به همون بافت مورد نیاز می شن. مگه داریم؟؟!!!!

یه آقایی که قبلا شناگر و غواص بسیار ماهری بوده، ناگهان دچار بیماری ام اس میشه و برای مدت دو سال به طور کامل فلج بوده، به طوریکه حتی دستش رو به سختی تکون میداده (در بیماری ام اس سیستم ایمنی بدن خودش عامل ایجاد مشکل میشه، یعنی سیستم ایمنی هر بار به قسمتی از بدن حمله می کنه،؛ مثلا نخاع،‌ مغز، چشم و غیره و اون بخش رو از کار میندازه. بنابراین سیستم ایمنی در این بیماری معیوب به حساب میاد).

پزشکان با شیمی درمانی سیستم ایمنی بدن اون آقا رو از کار انداختن و بعد سلولهای بنیادی خودش رو که قبلا در شرایط آزمایشگاهی کِشت کرده بودن بهش تزریق کردن. سلول های بنیادی هم وقتی وارد بدن شدن متوجه شدن که سیستم ایمنی بدن کار نمیکنه، بنابراین رفتن و یه سیستم ایمنی جدید ایجاد کردن که دیگه معیوب نبود. یعنی این سیستم جدید جایگزین سیستم قبلی شد و اون آقا بعد از دو سال تونست دوباره برگرده زیر آب و غواصی کنه. باور کردنی نبود که بیماری ای مثل ام اس اونم با اون شدت با چنین موفقیتی و تا این حد درمان بشه. فوق العاده بود.

ابعاد اِعجاب انگیز خلقت تموم شدنی نیستن و هر روز انسان شاهد جلوه ی جدیدی از قدرت پروردگاره.

خدایا فقط می تونیم بگیم دم شما گرم  ❤

حالِ خوبِ مرد هيچ ربطي به اوضاعِ خوبِ بازار ندارد، يا به اينكه رفقا چقدر رفيقند، يا كدام تيم فوتبال را برده است، يا قيمت دلار چقدر است، يا سريِ جديدِ فلان ماشين چه آپشن هايي دارد.

كافيست حالِ زن خوب نباشد، آنوقت هيچ كدام از اينها نمي توانندواقعاحالِ مرد را خوب كنند. تمرينِ حالِ خوب كنيم تا حالِ مرد خوب باشد و حالِ زندگي خوب.

سلیقه در واقع یعنی گرایش دورنی هر کس نسبت به ترکیب های مختلفی از رنگ، شکل، فرم و غیره که مثل هر گرایش دیگه ای در طول زمان و بر اثر عوامل مختلف ممکنه تغییر کنه.

برای اینکه بتونیم گرایش درونی خودمون رو به درستی بشناسیم اول باید تمامِ ترکیب های موجود رو اونقدر ببینیم تا بفهمیم واقعا کدوم یکی از اونها ما رو به سمت خوش جذب می کنه و بعد با الهام گرفتن از اون و اضافه کردن جزئیاتِ خاصِ خودمون به ترکیبِ منحصر به فرد خودمون برسیم.

رنگ هایی که در فضاهای داخلی استفاده می کنیم به شدت بر روی روحیه و رفتارهای ما تاثیرگذار هستند. بنابراین نباید بدون فکر و یا با توجه به افکارِ دیگران انتخاب بشن.


گرایش شما در طراحی داخلی به سمت چه سبک ها و چه رنگ هاییه؟ برام بنویسید، خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم. 🙂 

قرارمان این نبود که تو بروی و من در جستجویِ لحظه ای قرار، هی خاطراتت را تنگ در آغوش بگیرم.

خیلی وقت بود (شاید بعد از سی سالگی) که ذهنم به طور جدی درگیر موضوعی بود؛ اینکه رسالت من در این جهان چیست؟ دلیل به دنیا آمدنم چیست؟ چه کاری هست که باید در این جهان انجام دهم و چه درس‌هایی هست که باید یاد بگیرم. همیشه این را شنیده‌ایم که هر فردی رسالتی در این جهان دارد که باید آن را درک کرده و انجامش دهد و فقط در این‌صورت است که روح او به آرامش می‌رسد.

در خیلی از فرهنگ‌ها این باور وجود دارد که روح ما تا وقتی که درس‌های لازم را یاد نگرفته باشد مرتب از جسمی به جسم دیگر منتقل می‌شود تا وقتی که همه‌ی آن چیزهایی که باید را بیاموزد و به کمال خویش برسد و فقط آن موقع است که آرام می‌گیرد.

کنجکاو بودن در مورد دلیل به دنیا آمدن یا همان رسالتی که داریم از درون ما سرچشمه می‌گیرد. نیرویی در درون ما دائمن ما را با این موضوع مواجه و درگیر می‌کند تا دنبال پاسخ باشیم و راه‌حل‌های لازم را پیدا کنیم.

چند سالی می‌شود که بسیار زیاد به این سوال فکر کرده‌ام و جواب‌های زیادی هم به خود داده‌ام که اغلب آنها شامل کمک کردن به دیگران، شاد کردن دیگران و چیزهایی از این قبیل بوده‌اند. اما این پاسخ‌ها هیچ‌گاه رضایت قلبی مرا به دنبال نداشتند. اما چند روزی هست که گشایشی در قلبم ایجاد شده است و فکر می‌کنم که در این مقطع به جوابی رسیده‌ام که البته شاید جواب قطعی برای تمام عمر من نباشد اما پیش‌نیاز هر کمال دیگری است که ممکن است به دنبالش باشم.

رسالت من در این جهان این است که خودم را دوست داشته باشم و برای خود ارزش قائل باشم. شاید به نظر خنده‌دار بیاید اما من هرگز این کا را نکرده‌ام، هرگز نفهمیدم که دوست داشتن خود واقعن چه حسی است و چه نتایجی دارد. هرگز نتوانستم برای خود ارزش قائل باشم. نمی‌دانم روح من قبل از این چند بار به این جهان آمده و این هدف را دنبال کرده است اما من این زخم عمیق را که انگار هرگز مرهمی بر آن گذاشته نشده است بر پیکر روحم حس می‌کنم.

این بار روح من یک جسم قوی و سالم و زیبا را انتخاب کرده است و همین‌طور تمام شرایط لازم را و می‌خواهد ببیند که آیا بالاخره می‌تواند خودش را عمیقن دوست داشته باشد و برای خودش ارزش قائل باشد یا باز هم هیچکدام از این نعمت‌ها نمی‌توانند باعث شوند که این مساله‌ی به ظاهر ساده را درک کند. این درسی است که من باید یاد بگیرم و اگر یاد نگیرم محکوم هستم که هزاران بار دیگر به این جهان بیایم و آن را دنبال کنم. پس هر چه زودتر این درس را یاد بگیرم زودتر می‌توانم از آن عبور نمایم و به نقاط کمال بالاتری برسم.

وقتی سال گذشته برای اولین بار، کتاب شفای زندگی را خواندم واقعن انگار نخستین باری بود که با مساله‌ی «دوست داشتن خود» مواجه می‌شدم و تازه داشتم درکش می‌کردم. تا قبل از آن هزاران بار شنیده بودم که آدم باید خودش را دوست داشته باشد اما من هیچ  درکی از این حرف نداشتم چون فکر می‌کردم قاعدتن خودم را دوست دارم و اساسن چه نیازی است که آدم به این موضوع فکر کند. اما با خواندن کتاب آهسته آهسته برایم روشن شد که من اصلن معنای دوست داشتن را نمی‌دانم. همانقدر که بلد نیستم خودم را دوست داشته باشم بلد نیستم دیگران را هم دوست داشته باشم.

من همیشه فکر می‌کردم که عزیزانم را دوست دارم اما آن موقع بود که فهمیدم روح من به هیچ عنوان معنای دوست داشتن و لذت بردن از این دوست داشتن را نمی‌داند. من فقط سعی می‌کردم هر کاری که از دستم بر می‌آید برای اطرافیانم انجام دهم اما منشاء این موضوع به هیچ وجه دوست داشتن نبود چون هیچ لذتی همراهش نبود. منشاء این رفتار من صرفن حس انسان‌دوستی یا وظیفه‌شناسی یا مسئولیت‌پذیری و چیزهایی از این قبیل بود. هر چیزی بود به جز دوست داشتن، چون من اصلن این مهارت را بلد نبودم که بخواهم از آن استفاده نمایم. چون من نمی‌دانستم آدم چطور می‌تواند خودش را دوست داشته باشد و تا وقتی خودت را دوست نداشته باشی نمی‌توانی هیچ کس دیگری را هم عمیقن و واقعن دوست داشته باشی.

من برای احساس خوب دادن به دیگران، برای راضی نگه داشتن آنها از خود، برای اینکه دل آنها نشکند، برای نشان دادن تصویر مثبتی از خودم، برای اینکه خدا از من راضی باشد و برای هزاران چیز پوچ دیگر بسیار بسیار بیشتر از توان و انرژی‌ خود برای دیگران خرج کردم و هرگز به این فکر نکردم که روح من به چه چیزی نیاز دارد. روح من مثل بچه‌ای سرخورده و افسرده شد که هیچ کدام از نیازهایش دیده نشدند و مورد توجه قرار نگرفتند.

امروز و اینجایی که هستم باید یاد بگیرم که برای روح خود ارزش قائل باشم. باید یاد بگیرم که خود را عمیقن دوست داشته باشم و برای جسم، روح، احساسات و هر چیز دیگری که متعلق به من است ارزش و احترام قائل باشم. باید خودم را دوست داشته باشم. این دوست نداشتن همان چیزی است که مرا از شادی واقعی و همین‌طور از نعمت و فراوانی محروم کرده است.

من در مقابل این شاد نبودن روح خود مسئولم. کائنات روزی به من خواهند گفت که تو تمام نعمت‌های لازم را در اختیار داشتی،‌ چطور نتوانستی شاد باشی و من هیچ جوابی نخواهم داشت. من باید این بچه‌ی افسرده و سرخورده را دوباره زنده کنم و به او انرژی بدهم. این بچه باید بفهمد که دیده می‌شود، که درک می‌شود، که ارزشمند است. این روح دست من امانت است و من و فقط من در مقابل این امانت مسئولم.

مسئولیت من این نیست که مراقب حال خوب دیگران باشم، نه اینکه بخواهم حال بد برایشان ایجاد کنم اما مسئول خوب بودن حال آنها هم نیستم. من فقط و فقط در مقابل خودم مسئولم. باید بار مسئولیت تمام عالم و آدم را که سالها به دوش کشیده‌ام زمین بگذارم و یاد بگیرم که فقط بار خودم را حمل کنم.

هنوز نمی‌دانم همه‌ی این‌ها دقیقن چگونه ممکن می‌شوند اما مطمئنم راه آن به من گفته خواهد شد فقط کافیست گوش کنم و نگاه کنم.

خدای من، از تو سپاسگزارم که به من فرصت ِ بودن و یاد گرفتن دادی و سپاسگزارم که در این بودن و یاد گرفتن تنهایم نمی‌گذاری.


رسالت شما در این جهان چیست؟

خدای مهربانم به خاطر تک تک نعمت هایی که دارم و ندارم از تو سپاسگزارم.

به خاطر تک تک چیزهایی که به من دادی و یا به خاطر خیر و صلاحم به من ندادی از تو سپاسگزارم.

سپاسگزارم برای عشقی عمیق که در دلهایمان قرار دادی. سپاسگزارم به خاطر نعمت بی همتای سلامتی که به جسم ما بخشیدی. سپاسگزارم به خاطر آرامشی که هر لحظه وارد زندگیمان کردی. سپاسگزارم به خاطر شادی ای که در هر لحظه از این سال تجربه کردیم. سپاسگزارم به خاطر تمام مسیرهای فوق العاده ای که پیش روی ما قرار دادی و به خاطر تمام آدم های فوق العاده ای که با آنها آشنا شدیم.

سپاسگزارم به خاطر تک تک ایده هایی که به ذهنمان رسید. به خاطر هر کلمه ای که به دانش مان و هر ذره ای که به آگاهی مان افزوده شد.

سپاسگزارم به خاطر دلهایی که به لطف تو به دست آوردیم و دل هایی که از گزند ما در امان بودند. سپاسگزارم به خاطر تمام احساسات خوبی که به دل ما وارد کردی و کمک کردی تا ما هم به دل دیگران وارد کنیم.

خدای رزاق، بی نهایت از تو سپاسگزارم به خاطر هر لقمه غذایی که در سفره ی ما قرار دادی و هر چیزی که به لطف رزاقیت تو توانستیم داشته باشیم.

خدای مهربانم سپاسگزارم که هر روز به صورت معجزه ای جدید وارد زندگیمان شدی و هر روز و هر لحظه ما را شگفت زده کردی. خدایا بی نهایت از تو سپاسگزارم که هر چیز را در جای درست آن قرار دادی. سپاسگزارم که در تمام نبردهای زندگی به جای ما مبارزه کردی و ما همواره پیروز بودیم.

سپاسگزارم که ما را قدم به قدم به خواسته هایمان نزدیکتر کردی و در این مسیر تمام بارهای سنگین را حمل کردی. خدایا بی نهایت از تو سپاسگزارم به خاطر تمام درهای رزق و روزی که به روی زندگی ما باز کردی و نعمت هایی که هرگز از ما دریغ نکردی.

خدایا از تو سپاسگزارم به خاطر تک تک سختی هایی که تجربه کردیم که اگر نبودند رشد نمی کردیم.

خدایا از تو سپاسگزارم که عشق شدی در دلهایمان، نور شدی در چشمانمان، شادی شدی در لحظه هایمان، سلامتی شدی در بدنمان، برکت شدی در سفره مان، اطمینان شدی در قلبمان، فکر شدی در ذهنمان، توان شدی در جسممان و مسیر شدی در زندگیمان.

و خدایا از تو سپاسگزارم که ما را لایق ِ تمام این داشته ها دانستی و ایمان دارم که در سال جدید نیز مثل تمام سال های گذشته در لحظه به لحظه ی زندگیمان حضور خواهی داشت.

هیچ کاری سخت تر از این نیست که هیچ کاری نکنی.

نخندی هم می گذره، اما اگه بخندی خوش می گذره”. 😀

مرد به حمایت عاطفی نیاز دارد و هر چه سنش بیشتر می شود به حمایت بیشتری نیاز دارد. مرد بر خلاف چیزی که به ما یاد داده اند یک چوب خشک نیست که نیازی به مراقبت و نگهداری نداشته باشد بلکه گیاهی حساس است که باید دائما از آن مراقبت کرد. باید همیشه مراقب غرورش و احساساتش بود. باید هر روز به او گفت که چقدر توانمند است، که چقدر هر کاری که میکند مفید است، که چقدر هر کاری را خوب انجام میدهد. مردها مثل زنها نیستند که بتوانند بدون همراه به مسیر ادامه دهند و خودشان بتوانند حال خودشان را خوب کنند. باید مراقب حال مرد بود.

مردهای اطرافتان را حمایت عاطفی کنید. هر روز به آنها بگویید که چقدر دوست داشتنی هستند، که چقدر حضورشان ارزشمند است،‌ هر روز بهانه ای پیدا کنید برای تعریف کردن از آنها، برای تشویق کردنشان، برای ارزش دادن به آنها و برای خوب کردن حالشان. مرد را نباید تنها رها کرد. من مردی را می شناسم که سالهاست رها شده و هرگز از طرف همسر و فرزندانش حمایت عاطفی دریافت نکرده است و امروز او تبدیل به آدمی شده است که فقط زنده است اما هرگز زندگی نکرده است. امروز او افسرده و بیمار است و هیچ کس نمی داند علتش چیست اما من میدانم. علتش این است که از احساسات و غرور این مرد هرگز مراقبت و نگهداری نشده است.

وقتی شما مرد را مورد حمایت عاطفی قرار می دهید، وقتی از او قدردانی میکنید، وقتی برای هر کار کوچک و بزرگش ارزش قائل می شوید، وقتی غرورش را حفظ میکنید، مرد شاید اصلا نداند که چرا، اما کنار شما حالش خوب است. کنار شما خودش است، از خودش راضی ست، کنار شما سرش بالاست، کنار شما آرامش دارد و به خوبی میداند که این حس ها را فقط در کنار شما تجربه می کند پس هر کاری می کند تا هر چه بیشتر مورد تحسین شما قرار بگیرد و دقیقا از همینجاست که عشق متولد می شود و این عشق زندگیتان را هر روز شیرین تر خواهد کرد. خودتان را از آن محروم نکنید. مرد را ببینید. مرد نیاز دارد که دیده شود شاید حتی بسیار بیشتر از ما.

تجربه‌ی شخصی من از درمان جوش صورت را اینجا بخوانید:

تجربه‌ی من از درمان آکنه یا همان جوش صورت – درمان قطعی با روآکوتان

توجه: دوستان عزیزم لطفا سوالتتون رو در گروه همفکری بنویسید. اونجا من و سایر دوستان پاسخگو خواهیم بود. متشکرم.

در این مقاله تلاش می‌کنم تجربه‌های مثبت سایر افراد را از درمان آکنه به هر روشی که برای آن‌ها موثر بوده جمع‌آوری نمایم و در اختیار خوانندگان قرار دهم تا با خواندن این نتایج مثبت همه‌ی افرادی که با آکنه درگیر هستند اولا به درمان امیدوار شوند و دوما بتوانند به راهکارهای مناسبی جهت درمان موثرتر دست یابند.

دوستان عزیزم باید به درمان باور داشته باشید، باید باور کنید که آکنه از بین خواهد رفت. اگر همیشه نگران جوش‌ها باشید هیچوقت دست از سر شما بر نمی‌دارند. در درمان هر نوع بیماری و مشکلی، باور به بهبودی مهمترین عاملی است که به بیمار کمک می‌کند. همه‌ی ما افرادی را دیده‌ایم که گرفتار بیماری‌های سخت بودند (مثلا سرطان) یا ناچار به انجام عمل‌های جراحی سنگین بودند اما چون باور داشتند که خوب می‌شوند خوب هم شدند. شاید این مقایسه خنده‌دار به نظر برسد اما حقیقت دارد. باور کنید که شما قرار نیست دیگر جوش بزنید و نگرانی‌ها را کنار بگذارید. در زندگی مسائل بسیاری مهمتری وجود دارد. خودتان را سرگرم آن مسائل کنید. سعی کنید کمتر جلوی آینه بروید و پوستتان را به حال خودش رها کنید. من دقیقا همین کار را کردم.

از صمیم قلب امیدوارم که مشکل آکنه برای تک تک شما یک بار برای همشه ریشه‌کن شود و دیگر هرگز نگران آن نباشید.

نفیسه:

سلام
نفیسه هستم 20 سالمه و از سن 18 سالگی درگیر جوش بودم ، خب حالا میخوام براتون از تجربیاتم بنویسم که چجوری تونستم این جوشا رو از بین ببرم .
انواع جوش ها روی صورت من بود از جوشای سر سیاهو سر سفید گرفته تا ندول و کیستی!!
همه ی راه های سنتی رو امتحان کردم یا کلا جواب نمیگرفتم یا موقتا خوب میشدم تصمیم گرفتم برم دکتر کلا دوست نداشتم قرص بخورم ولی مجبور بودم جوش ها همه ی اعتماد به نفس و زیبایی منو گرفته بودن ، خیلی برام سخت بود با اون جوشا وارد اجتماع بشم از حرفای دیگران خیلی اذیت میشدم به مدت دو ماه انتی بیوتیک مصرف کردم تتراسیکلین و داکسیو … جوش هام به شدت مقاوم شده بوده قصد رفتنم نداشت تا اینکه دکتر بهم گفت باید “راکوتان” مصرف کنم ، دکترم گفت این قرصو به عنوان اخرین درمان برای جوش بکار میبرن منم خوشحال رفتم خریدمو بدبختیام انگار تازه داشت شروع میشد ، هر کسی که میفهمید قراره راکوتان بخورم تا جایی که توان میداشت بهم انرژی منفی میداد حرفایی مثل نخور کبدت کلا از بین میره ، نازا میشی ، کلیه هات داغون میشن و …
هر روز با ترسو استرس قرصو میخوردم همیشه جلوی آینه بودم جوشامو دستکاری میکردم حساس شده بودم بیرون نمیرفتم گریه میکردم خیلییییییی زیاد افسرده شده بودم ، تا اینکه توی یکی از سایتا با یک گروهی اشنا شدم که همشون درگیر جوش بودنو راکوتان میخوردن خیلی حس خوبی بود اخه یه جایی بودم که همه حرف منو میفهمیدن و یک مشکلو داشتیم ، اونجا با کسایی اشنا شدم که تمام اون روزای سختو گذرونده بودنو با جونو دل کمک میکردن من فهمیدم شروع راکوتان با بیرون ریزی همراهه یعنی وقتی شروع میکنید این قرصو به خوردن جوشای بیشتری میزنید حالا نسبت به سیستم بدن هر کسی این بیرون ریزی شدتش و طولانی بودنش متفاوته امکان داره یکی اصلا نداشته باشه یکی یک ماه و یکیم تا 3 ماه این کاملا طبیعیه ، در حین مصرف راکوتان باید سعی کنید غذاهایی که ویتامین آ خیلی بالایی دارن استفاده نکین مثلا جیگر ، هویچ و … البته تمام مواد غذایی که مصرف میکنین ویتامین آ رو دارن ولی چون مقدارش خیلی کمه مصرفش مشکلی نداره ، نکته خیلی مهمیم که باید بهش توجه داشته باشید آب خوردنه آب خیلی خیلی زیاد بنوشید حداقل روزی یک لیتر ، آینه هاتونو بشکنید صورتتونو دستکاری نکنید حساسیت بیشتر روی جوش باعث بدتر شدن اونا میشه ، راکوتان تا 80 درصد کسایی رو که جوش دارن درمان میکنه اون 20 درصد دیگ اگه عود کنه بخاطر جوش های هورمونیه استرسو از خودتون دور کنید وایمان داشته باشید که خوب میشید .

عهدیه:

سلام،من ۲۳ سالمه الان تقریبا ۶ سالی از درمانم میگذره،و خدارو شکر دیگه اون جوشای چرکی و گنده که دردم داشتو نمیزنم،حدود دوسال تحت درمان بودم زیر نظر پزشک و هر دوماه یکبار ازمایش میدادم رواکوتان مصرف میکردم،از هیچ صابون یا کرمی استفاده نکردم،فقط رواکوتان مینوشت برام دکترم،خدارو شکر پوستم صاف شده،کسی باور نمیکنه من قبلا اون همه جوش داشتم که بیرون میرفتم پسرا بهم میگفتن جوش یا البالو روصورتت،،
اصن نترسین هیچ عوارضی نداشت برامن فقط یکم هزینش بالاس،اگه قراره وسط راه ول کنید اصن نریدباید دوره درمانو زیر نظر پزشکتون کامل کنید،فقط همون دوسال خشکی شدید لبو پوستو داشتم که همش چرب میکردم،ضد افتابی که دکترم برام نوشت مصرف میکنم،از کرم پودرم استفاده نمیکنم،صورتمم با اب میشورم همیشه..
ولی قطعا مطمئن باشیدکه نتیجه میگیرید

نرگس:

سلام . من هم خیلی جوش میزدم . ۱۷ سالمه الان
وضع صورتم خیلی افتضاح بوووود خیلی . اما الان حدودا چندین ماهه روآکوتان مصرف میکنم . به لطف خدا دیگه جوش نمیزنم . جوش های من بزرگ و متورم بودن . و من خجالت میکشیدم خیلی. خدارو شکر واقعا . امیدوارم مشکل بقیم حل بشه ان شاءالله

مهشاد:

سلام
من هم از سن ۱۳ تا ۱۶ سالگی جوش های بسیار بدی داشتم بزرگ و چرکی و صورتم حتی یه جای خالی از جوش نداشت مصرف راکوتان رو شروع کردم و به مدت یکسال مصرف کردم تا اونجایی که یادمه پایان مصرفم آذر ۹۵ بود و به بهبودی کامل رسیدم خداروشکر یعنی تاثیرش فوق العاده بود و پوستمو صاف صاف صاف کرد ولی الان خیلیییی میترسم و همش استرس دارم که نکنه بعد از چند سال برگرده و این فکر خیلی اذیتم میکنه

فری:
سلام من ۲۷ سالمه بعد از رینوپلاستی ایم یعنی دو سال قبل آکنه های افتضاحی می زدم یه دوره پاکسازی کبد از ترکیب دارچین و زعفرون گل گاو زبون به شکل دمنوش شبانه و صبح عرق کاسنی خوردم آکنه کمتر شد مواد غذایی سرخ شده فست فود روغن بازاری قطع کردم فقط با روغن کنجد غذاهامو درست کردم کاملا به وضوح آکنه هام رفتن ولی چون سرکار می رم نتونستم بیشتر از سه ماه ادامه بدم ولی خدارو شکر جای جوش و اکنه ام کمتر شد با اینکه پاکسازی ادامه ندادم در حال حاضر سه دوره ال دی خوردم و شب قبل خواب دمنوش بابونه می خورم این روشم خوب جواب داده واسم واسه درمان آکنه مهمترین چیز کاهش استرس دنبال کردن به ورزش به طور روتین و اینکه روزانه مدفوع خفن کنی طوری مدفوع تو دستگاه گوارش نمونه درمان یبوست و پاکسازی کبد با زردچوبه خار مریم گل قاصدک گل گاو زبون گل بنفشه هست از همه مهمتر حذف کرم پودر و پنکک پرایمر از زندگی تون فقط ضدافتاب بی رنگ مینرال سان سیف و اردن و اس وی ار و درموبای ولی این رنگیه استفاده کنی _از محصولات شوینده پوست چرب و اکنه ای دوری کنی چون پوست چربتر می کنن _روغن هسته انگور به عنوان آبرسان استفاده می کنم بعد هر فیس واش استفاده می کنم عالیه معجزه می کنه محاله باعث جوش بشه _هفته ای یه بار از ماسک ماست آرد جو پرک و زردچوبه می زنم خداروشکر الان دیگه جوشای افتصاح نمی زنم الان درگیر جای جوشم با این روشا داره کمرنگ تر میشه

آنیتا

سلام مریم جون. انیتام چند وقت پیش اینجا کامنت گذاشتم که قراره شروع کنم مصرف راکوتان رو. الان دقیقا سه ماهه که از شروع درمانم میگذره و من دوست داشتم که اینجا از تجربه های این سه ماهم بنویسم.
خب اول از تاثیرات مثبتش بگم بعد از عوارضش. دقیقا از روز اول تا الان ک سه ماه میشه فقط یه جوش بزرگ و چرکی داشتم که دو هفته ای طول کشید تا خوب شد غیر ازون هیچییییی. و ازین بابت واقعا خوشحالم چون تصورم این بود ک منم اولش بشدت جوش میزنم ولی کاملا برعکس شد?و حتی جوشهای سرسیاه رو بینیمم که هیچ جوره خوب نمیشد الان دیگه هیچ خبری ازشون نیست??
خب حالااز عوارضش براتون بگم.برای من فقطو فقط خشکی بود که اونم فقط خشکی داخل بینیم اذیتم کرد چون نتونستم مرطوب نگهش دارم و چندبار خون دماغ شدم بخاطرش. ولی خشکی صورت و لبهامو به خوبی تونستم مهار کنم??
اول اینکه از مرطوب کننده Cetaphil استفاده کردم که دراصل هم مرطوب کننده س هم ضدافتاب. و شوینده ی صورتمم از همین مارک گرفتم که اونم عالیه اصلا پوستتونو خشک نمیکنه بر خلاف خیلی از شوینده ها و ژل ها و در کل مخصوص پوست خشک ساخته شده.
و ی چیز دیگم هست ک پیشنهاد میکنم کسایی که درحال مصرف این قرص هستن ازش غافل نشن. یعنی نگم براتوووون. انقد که عاللللیه??روغن نارگیل عشق من?من بعد از دوبار مصرف تاثیرشو ب وضوح دیدم. انقد صورتمو نرم و لطیف کرده ک همش میخوام دست بکشم به صورتم?
نحوه ی استفاده ش اینجوریه که مثلا وقتی میخواین ارایشتونو پاک کنین قبل ازینکه صورتتونو خیس کنین یه مقدار ازین روغنو ماساژ بدین رو پوستتون. دو دقیقه کافیه. بعد با یه پد تمیز اروم بکشین رو بپوستتون تا روغنو پاک کنه. بعدشم با شوینده ی صورتتون بشورین صورتتونو تا کاملا روغن پاک بشه. بعدم تا پوستتون مرطوبه از مرطوب کنندتون استفاده کنین تا جذبش بیشترو بهتر باشه.
و دیگه واسه لبم دکترم ی چیزی شبیه وازلین داد بهم ولی خودمم باز از بالم لب نارگیل استفاده میکنم?اصن انقد عاشق نارگیل شدم میخوام ی درختشو بیارم تو بالکنمون بکارم???
اینا محصولاتی بود ک من تو این دوره ازشون استفاده کردم و اگه اینجا حتی یه نفرم بتونم از خشکی نجات بدم خوشحال میشم

حسنا

سلام من27 سالمه از سن 16 سالگی شروع به جوش زدن کردم جوری که هیچ روزی نبود که صبح پاشم و یک یا چند جوش جدید سورپرایزم نکنن!

هر نوع درمانی رو هم امتحان کردم و همه جور آزمایشی میدادم ولی هیچ دلیلی براشون پیدا نمیشد. حتی 7 سال پیش رواکوتان رو امتحان کردم و 2 ماه مصرف کردم ولی چون تاثیری توی بهبودیم احساس نمیکردم و فقط عوارضشو میدیدم رهاش کردم. تا اینکه پارسال تصمیم گرفتم هر جوری هست جوشامو ریشه کن کنم و تحت نظر پزشکم بازم مصرف رواکوتان رو شروع کردم و روزی یه دونه مصرف میکنم. تا 4 ماه بعد از شروع قرصهام من هنوز جوش میزدم ولی به مرور از بین رفتن و خداروشکر جای جوشامم زیاد نموند. من الان ماه 11م مصرف قرصم هستم و الان چند ماهه که هیچ جوشی نزدم و امیدوارم که دیگه هیچوقت اون همه جوش به صورتم برنمیگردن. شمام هیچوقت زود ناامید نشین و طبق دستور پزشکتون درمانتون رو تا آخر ادامه بدین.🌸🌸🌸

دسته‌بندی‌ها

ردپاهای تازه

پادکست ردپاهای تازه | مریم کاشانکی
ردپاهای تازه
ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟
Loading
/
  • ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

    ردپاهای تازه - ۱۳ - «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

    Oct 11, 2025 • 08:35

    «چرند پرند» - مگه داریم انقدر باحال؟

  • ردپاهای تازه - ۱۲ - دعای خلاقیت

    ردپاهای تازه - ۱۲ - دعای خلاقیت

    Oct 9, 2025 • 1:19

    دعای خلاقیت

  • ردپاهای تازه - ۱۱ - چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

    ردپاهای تازه - ۱۱ - چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

    Oct 9, 2025 • 22:15

    چگونه در اداره‌جات کارها را پیش ببریم؟

  • ردپاهای تازه - ۱۰ - با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

    ردپاهای تازه - ۱۰ - با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

    Oct 9, 2025 • 18:39

    با خدا نبودن هیچ فایده‌ای نداره

  • ردپاهای تازه - ۹ - عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

    ردپاهای تازه - ۹ - عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

    Oct 6, 2025 • 24:22

    عقده‌ی پیغمبری – اعترافات من

  • ردپاهای تازه - ۸ - دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن

    ردپاهای تازه - ۸ - دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن

    Oct 6, 2025 • 27:35

    دوست‌داشتنِ خود از مسیر بخشیدن.

  • ردپاهای تازه - ۷ - «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم

    ردپاهای تازه - ۷ - «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم

    Oct 6, 2025 • 11:14

    «چرند پرند» بخوانیم و کیف کنیم.

  • ردپاهای تازه - ۶ - ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

    ردپاهای تازه - ۶ - ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

    Oct 1, 2025 • 6:56

    ضرب‌المثل‌هایی که از شعر سعدی آمده‌اند

  • ردپاهای تازه - ۵ - عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

    ردپاهای تازه - ۵ - عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

    Oct 1, 2025 • 3:32

    عبور از ترس و رسیدن به آرامش با کلام مولانا

  • ردپاهای تازه - ۴ - فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن

    ردپاهای تازه - ۴ - فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن

    Oct 1, 2025 • 14:40

    فیلمِ خوب زندگی‌ را برای دیدن انتخاب کن