جمعه بود؛ جمعه‌ی قبل از عروسی سمانه، عروسی سمانه چهارم مرداد بود، روز چهارشنبه.

جمعه من بعد از حدود یک هفته برگشتم خونه‌ی پدری. یک هفته‌ی طاقت فرسا کار کردن تو خونه‌ی سمانه که بتونیم تا روز عروسی خونه رو آماده کنیم. اضافه کاریهای بی‌موردی که مجبور شدیم انجام بدیم، هر شب ساعت ۱ خوابیدن و ساعت ۶ بیدار شدن، یک بند کار کردن، استرس ِ اینکه بالاخره می‌رسیم این همه کار رو تموم کنیم یا نه، هماهنگی‌های روزهای آخر نزدیک به عروسی.

همه‌ی اینا اونقدر ما رو خسته کرده بود که وقتی جمعه رسیدم خونه‌ی پدر و یه دوش گرفتم همونطوری با موهای خیس رفتم روی تخت و یادم میاد که داشتم با لبخند به حرفهای پدر گوش می‌کردم که نمی‌دونم راجع به چی حرف میزد. بعدش دیگه یادم نمیاد چی شد، یادم نمیاد کِی خوابیدم. مثل لحظاتی قبل از بیهوش شدن برای عمل جراحی که وقتی چشم باز می‌کنی می‌بینی اومدی بیرون و اصلا نمی‌دونی که این مدت چطوری گذشته؛ یه حس بی‌خبری خیلی خوبیه.

یک ساعت شد که در این حالت بودم و وقتی بیدار شدم در واقع بیدار نشدم بلکه دوباره زنده شدم. اما هنوز اونقدر خسته بودم که برگشتم قزوین تا دو روز دور باشم از ماجراهای عروسی. دوشنبه صبح دوباره کرج بودم. از همون موقع که رسیدم آخرین آماده‌سازی‌ها رو برای عکاسی انجام دادم تا یه کم خیالم راحت‌تر بشه که البته هیچ جوری راحت نمی‌شد.

تهیه کردن کم و کسریها از لیست بلند بالای سمانه، من و ساناز رو به معنای واقعی کلمه نابود کرد. اما هیچ کدومِ اینها قابل مقایسه با روز عروسی نبود. من از ساعت پنج صبح با عروس رفتم آرایشگاه با کلی دم و دستگاه عکاسی. ساعت ۷ عروس باید لباسش رو می‌پوشید تا آرایشش رو شروع کنن. سمانه دستش رو برد توی اولین آستین لباس تنگش که مرواریدها از پشت لباسش شروع کردن به دونه دونه افتادن و همراه با افتادن هر مروارید احساس می‌کردم که قلبم داره یک قدم به ایستادن نزدیک‌تر میشه. برای اولین بار در عمرم دستهام می‌لرزیدن و مغزم تقریبا کار نمی‌کرد. در عین حال می‌خواستم که عروس رو از همچین استرسی دور نگه دارم.

عقلش کار کرده بود و یه سوزن نخ با خودش آورده بود. بهش گفتم سمانه جان اصلا نگران نباش، من الان همه چیو برات ردیف می‌کنم، من بلدم، دیدم خیاط‌ها چی کار می‌کردن و در تمام مدت یه نفر دقیقا وسط مغزم نشسته بود و میگفت کمتر شعر بگو، ولی باید می‌کردم، مگه راه دیگه‌ای هم بود؟!

با دستهایی که واقعا میلرزیدن شروع کردم به گذاشتن مرواریدها سر جاهاشون و دوختن. وقتی دید که واقعا بلدم یه کم خیالش راحت شد. از اون طرف آرایشگر هی صدا می‌زد که عروس بیا دیرت میشه‌ها.

با هر بدبختی‌ای بود فرستادمش زیر دست آرایشگر و وقتی کارش تموم شد بقیه مرواریدها رو درست کردم. توی آرایشگاه تقریبا جای سوزن انداختن نبود. من که اون همه نور و وسیله برده بودم برای عکاسی عملا نتونستم هیچ کدوم از ایده‌هایی که داشتم رو اجرایی کنم و فقط چند تا شات زدم.

نمی‌گم از اوضاع اینترنت و جابه‌جا کردن پول واسه آرایشگاه و نمی‌گم از جابه‌جا کردن اون همه وسیله تا پایین و خیلی اتفاق‌های دیگه. فقط رسوندمش به ماشین و به داماد. تمام برنامه‌ریزیهام به هم خورده بود و من حداقل دو ساعت از زمانبندی عقب بودم.

به محض اینکه رسیدم خونه کارم رو شروع کردم. تمام مدت وسط کارم پدر پایین بود و با عروس و داماد صحبت می‌کرد و منم که دلم نمی‌اومد ازش بخوام بره بالا، تقریبا هر شات رو باید حداقل پنج شش بار بیشتر می‌گرفتم تا برسم به اون چیزی که باید. ساناز طفلکی ریسک کرد و گفت که بابا جان ساکت باشید بذارید کارشو بکنه. اما خب طبق معمول به پدر برخورد و نتیجه‌ی دیگه ای هم نداشت. من اما سعی می‌کردم صبورانه به کارم ادامه بدم. نمی‌دونم مغزم چطوری دست و پام رو هماهنگ می‌کرد و منو وادار می‌کرد به سر پا ایستادن و کم نیاوردن و در عین حال بدخلقی نکردن.

نوشیدنی‌های انرژی‌زا هم که فقط دلگرمی بودن وگرنه کاری ازشون بر نمی‌اومد. فکر می‌کنم ساعت چهار بود که عروس و داماد رو سپردم به تیم فیلمبرداری و احسان رو همراهشون راهی کردم و آخرین توصیه‌ها رو بهش کردم و رفتم که شروع کنم به آماده شدن. رخشا هم همون موقع رسید. من آخرین توانم رو به کار گرفتم که بتونم هر چه سریعتر آماده بشم اما خب مگه می‌شد این همه کار رو انجام داد.

دیگه نمی‌گم از ترافیک وحشتناک و نمی‌گم از کراوات احسان که جا موند و از اینکه چه مسیر وحشتناک شلوغی رو الکی و بیخودی رفتیم، فقط بگم که در مسیر رسیدن، سمانه دقیقا هر دو دقیقه یک بار به موبایل من زنگ می‌زد و می پرسید کجایید، دقیقا هر دو دقیقه یک بار، و من هر بار قبل از اینکه جواب بدم می‌گفتم وای خدای من، چرا این انقدر به من زنگ می‌زنه و فقط خدا می‌دونه که چه حالی داشتم. اما بعد گوشی رو برمی‌داشتم و میگفتم «جانم عزیزم؟ ما داریم میایم، اصلا نگران نباش

من؟؟؟ من و اینجور جواب دادن به تلفنی که پشت سر هم زنگ می‌خوره؟ منی که اگر اسم یه نفر بیشتر از یک بار در یک روز روی موبایلم دیده بشه، فرقی نداره که کی باشه، قطعا یه حالی بهش می‌دم که تا یه مدتی به فکر زنگ زدن به من نیوفته، بله من، دقیقا همین من اونطوری به تلفن‌های پشت سر هم سمانه جواب می‌دادم.

وقتی رسیدیم سالن من چشمم هیچ کس رو نمی‌دید، فقط می‌دونم که رسیدم به اتاق پرو و رو هوا لباسم رو عوض کردم و حالا هر چی به سمانه زنگ می‌زدم که خبر بدم ما آماده‌ایم اون جواب نمیداد. خدایاااا….

و وقتی فهمیدم کراوات احسان جا مونده تمام استرس دنیا اومد نشست رو دلم. واقعا نمی‌تونم بگم اون مدت چقدر حالم خراب بود. اما به خودم گفتم امشب عروسی خواهرته، پس سعی کن همه‌ی چیزهای بیخودی رو بذاری کنار و شب خوبی داشته باشی. سمانه اوایل مراسم یه عروس بداخلاق و عصبی بود چون از طرز خوندن ِ خواننده‌ای که از صدای خودش خوشش میومد اما بقیه خوششون نمی‌اومد به شدت شاکی بود. هی با عصبانیت به من میگفت برو بگو خودش نخونه. بگو من DJ خواستم.

منم که به عمرم از این کارها نکردم. مگه روم میشد آخه؟ اما سمانه خیلی شاکی بود. دل رو به دریا زدم و رفتم هر جوری بود به طرف گفتم. اما خب خداییش از وقتی دیگه خودش نخوند و نقش DJ رو داشت حال و هوای مهمونی خیلی عوض شد. دیگه من رفتم توو فاز شاد بودن و سعی کردم چیزی ناراحتم نکنه.

سعی کردم به تمام مهمونها سر بزنم و حواسم به همه باشه. هم رقصیدم هم با مهمونها گپ زدم هم حواسم به پذیرایی و بقیه مسائل بود. باید اعتراف کنم که واقعا طاقت‌فرسا بود. اما تازه این تمام ماجرا نبود. بالاخره مراسم توی سالن تموم شد و ما برگشتیم سمت خونه ی پدری. تمام ِ خانواده‌ی داماد هم با ما اومدن که از عروس و داماد خداحافظی کنن که تازه ماجرای اصلی اونجا شروع شد.

عروس گفت ما اصلا با هم عکس نداریم، بیاید بریم چند تا عکس بگیریم!!!! حالا ساعت چنده؟ ۲ شب. من کی هستم؟ همون کسی که از پنج صبح اون حجم از استرس رو تحمل کرده و سر پا بوده!!!  اما دیگه چاره‌ای نبود، باید انجام می‌شد. به خودم گفتم همین یه شبه، بهترین کاری که از دستت بر میاد رو انجام بده.

و اینطوری شد که تک تک خانواده‌ها اومدن کنار عروس و داماد ایستادن و من از همه عکس گرفتم. تازه بعد از اینکه اونها رفتن همه گفتن ما خودمون هم دسته جمعی عکس نداریم. دوباره هممون لباس پوشیدیم و عکس گرفتیم. الان که می نویسم باورم نمیشه که تمام این کارها توی یک روز انجام شدن.

اون روز و شب سخت و طولانی به هر ترتیبی بود تموم شد و با وجود تمام سختی‌ها و نگرانی‌ها تبدیل شد به یه خاطره‌ی خوب و یه خیال راحت که رفت نشست کنج دل همه‌مون. من اما در تمام طول مراسم حتی برای یک بار دلم نخواست که جای عروس باشم. دلم نخواست که چنین مراسمی داشته باشم و هر لحظه بیشتر و بیشتر مطمئن شدم از اینکه تصمیمی که برای زندگی خودم گرفته بودم دقیقا همون چیزی بوده که میخواستم.

کانال تلگرام: در کانال تلگرام تجربه‌ی خودم از جوش‌های زیرپوستی و نحوه‌ی درمان رو منتشر کردم. اگر فرصت کنم یه مقاله هم حتما می‌نویسم و میذارم روی سایت. اما فعلا اگر دوست دارید درباره‌ی تجربه‌ی من بدونید به کانال تلگرام مراجعه کنید:

NoAcne@

لینک کانال تلگرام: t.me/NoAcne

گروه همفکری: دوستان من یک گروه روی سایت ایجاد کردم تا افراد بتونن با همدیگه در ارتباط باشن، عکس آپلود کنن، به سوالات هم پاسخ بدن و اطلاعات مفید خودشون رو در اختیار سایر اعضای گروه قرار بدن. خیلی خوشحال میشم اگر به گروه «همفکری» بپیوندید، مطمئنن حضور شما به افراد زیادی کمک خواهد کرد.

لینک گروه: همفکری


داستان من و آکنه

 

من تا پانزده سالگی پوستی مثل برگ گل داشتم. وقتی می‌گویم برگ گل واقعن اغراق نمی‌کنم؛ پوستی شفاف بدون حتی یک لک، که در اثر خوردن میوه‌های تازه و آب که از بچگی جز عادت‌های من بوده، بی نهایت سالم و سرزنده بود. از شانزده سالگی ناگهان آکنه با نرخی نجومی شروع به تولید شدن بر روی پوست من کرد. ابتدا برای چند سال جوش‌ها فقط بر روی پیشانی بودند. وقتی صحبت از جوش می‌کنم منظورم یکی دو تا جوش کوچک نیست، منظورم پوشیده شدن کامل پوست با جوش‌های بسیار بزرگ و متورم است. بر روی پیشانی من حتی یک جای خالی نبود. کسانی که مرا می‌شناسند کاملن این موضوع را تایید می‌کنند. کم کم پوست صاف و شفاف من به علت باقی ماندن اثر جوش‌ها و همچنین تولید مداوم آکنهْ دچار پیری زودرس شد. چروک و چاله‌هایی بودند که بر روی پوست بعد از هر جوش باقی می‌ماندند. من هم که نمی‌توانستم صورتم را دستکاری نکنم (از بس که اعتماد به نفسم پایین آمده بود) به این مساله دامن می‌زدم.

قاعدتن درمان را شروع کردم. دهها پزشک را دیدم و انواع داروها را مصرف کردم. من که تا قبل از آن نمی‌دانستم معده در کجای بدن قرار گرفته و وقتی کسی می‌گفت معده اش درد می‌کند نمی‌فهمیدم کجای بدن آدم درد می‌گیرد که می‌فهمد معده‌اش است، بر اثر خوردن انواع و اقسام آنتی‌بیوتیک‌ها به خوبی جای معده را یاد گرفتم. تمامِ محلول‌های پوستی، تمام صابون‌ها و تمام داروها را مورد استفاده قرار دادم. حتی چندین دوره به درمان با داروهای گیاهی روی آوردم.

یکی از پزشکان تشخیص داد که احتمالن علت جوش‌های صورت من ایجاد شدن کیست در ناحیه تخمدان و رحم است، بنابراین «دیان» تجویز شد. برای مدت یک سال جوش‌ها از بین رفتند. سپس بدن من به دیان عادت کرد و دوباره آکنه شروع شد. در اینجا من حدودن ۲۳ ساله بودم. حالا دیگر آکنه‌ها که قبلا فقط در ناحیه پیشانی بودند به تمام صورت سرایت کرده بودند. هر روز صبح که بیدار می‌شدم با چند جوش جدید مواجه می‌شدم که همگی چرکی و بزرگ و متورم بودند. گاهی در وسط روز متوجه می‌شدم که یک جوش جدید دیگر تولید شده است و واقعن کلافه بودم.

پوستِ گونه‌ها که قبلن واقعن صاف بودند حالا دیگر پر از چاله چوله و لک شده بودند و افسردگی در من شدت می‌گرفت. تا اینکه دل را به دریا زدم و به دکتری مراجعه کردم و گفتم که من آمده‌ام تا «آکوتان» مصرف کنم، قبلن تمام درمان‌ها را تست کرده‌ام و هیچ کدام جواب نداده‌اند.

(آکوتان‌ها خانواده‌ای از داروها هستند که اصولن جهت درمان جوش‌های ناشی از اختلالات کارکرد کبد تجویز می‌شوند. این داروها شامل میزان زیادی از ویتامین آ هستند. بنابراین سطح ویتامین آ را در بدن به حد سمی شدن بالا می‌برند که از عوارض آن خشکی بیش از حد پوست است. این دارو همچنین کلسترول را بالا می‌برد)

اما من می‌خواستم مصرف کنم. آن زمان این دارو در صورت گرفتن تاییدیه بیمه، مشمول بیمه بود.

من دوره‌ی درمانی را به صورت جدی با «روآکوتان» شروع کردم. هر دو ماه یک‌بار به مدت حدود یک سال به دکتر مراجعه کردم. هر دو ماه آزمایش خون می‌دادم تا میزان کلسترول و آنزیم‌های کبدی را بررسی نمایم. از تمام مواد غذایی که میزان کلسترول و یا ویتامین آ را افزایش می‌دادند به طور کامل پرهیز کردم و به این ترتیب با وجود اینکه ما به صورت ارثی سابقه‌ی کلسترول بالا داریم توانستم تا آخرین دانه‌ی قرص به درمان ادامه دهم. معمولن تعداد قرص‌ها سه برابر وزن هر فرد تجویز می‌شود (میزان مصرف من را در قسمت پایین مطالعه نمایید).

در دو ماه شروعِ مصرف، روزی یک عدد قرص مصرف می‌کردم و سپس روزی دو عدد. عوارض این دارو بر روی افراد مختلف متفاوت است. بعضی افراد (مثل من) در شروع مصرف دارو دچار آکنه‌ی بسیار شدید می‌شوند و سپس بدن شروع به کاهش و قطع تولید آکنه می‌کند.

برای دو ماه کامل نتوانستم از خانه خارج شوم. هرگز در تمام این سالهایی که گرفتار آکنه بودم خودم را به این شکل ندیده بودم؛ یک افتضاح کامل بود. اما بعد از دو ماه آکنه کاملن متوقف شد. پس از تقریبن یک سال مصرف دقیق قرص‌ها بدون اینکه حتی یک قرص را فراموش کنم، درمان من تمام شد و در تمام این مدت حتی یک جوش تولید نشد. به عنوان آدمی که تمام عمرش را با این مساله درگیر بوده بسیار نگران بودم. می‌ترسیدم که دوباره روز از نو و روزی از نو شود. اما تصمیم گرفتم آرامش خودم را حفظ کنم و به خودم دلداری می‌دادم که اگر دوباره شروع شد باز مصرف را شروع خواهم کرد. از آن به بعد پوستم را به حال خودش رها کردم، دیگر خیلی کم جلوی آینه می‌رفتم، فقط از کرم ضد آفتاب استفاده میکردم و سعی می‌کردم که کمتر آرایش کنم. امروز بیشتر از هشت سال از زمان درمان من می‌گذرد و خوشبختانه آکنه دیگر برنگشت.

بر طبق تحقیقات و تجربه‌ی من، به طور کلی جوش صورت فقط به دو دلیل تولید می‌شود؛ مشکلات هورمونی و اختلال در کارکرد کبد. من فردی بودم که هر دو مدل این جوش‌ها را داشتم. جوش‌های هورمونی به گونه‌ای هستند که معمولن تا پایان عمر همراه فرد هستند. اما این جوش‌ها بسیار ریز بوده و هر ماه به تعداد بسیار کمی در حد یک یا دو جوش تولید می‌شوند و به هیچ وجه قابل مقایسه با جوش‌های ناشی از مشکلات کبد نیستند. من هنوز این مدل از جوش را تجربه می‌کنم اما این مساله به هیچ وجه مرا ناراحت نمی‌کند. چیزی که امروز از پوستم تجربه می‌کنم بهشت رویاهای من است. چیزی که حتی در خواب هم نمی‌دیدم.

هر داروی شیمیایی قطعن عوارضی به دنبال خواهد داشت. درباره‌ی آکوتان‌ها نظرات منفی بسیاری وجود دارد. اما من به این نتیجه رسیده‌ام که متاسفانه علت این تبلیغات منفی بیشتر این است که آکوتان‌ها تنها درمان قطعی آکنه هستند و پزشکان ما معمولن تمایلی به تجویز این دارو ندارند. چون نهایتن فرد بعد از یک سال درمان شده و دیگر نیازی به مراجعه به پزشک نخواهد داشت. در حالیکه با مصرف آنتی‌بیوتیک‌ها و سایر داروها فرد سالها درگیر درمان بوده و ناچار است که دائمن به پزشک مراجعه نماید. در ضمن عوارض آنتی‌بیوتیک‌ها به مراتب بیشتر از این دارو است.

به جرات می‌گویم که اگر زمانی فرزندی داشته باشم و او دچار آکنه شود از همان سال اول، درمان با آکوتان را برای او شروع خواهم کرد تا اولن بهترین سال‌های عمرش را گرفتار افسردگی و اعتماد به نفس پایین نباشد و دومن پوستش دچار آسیب‌های شدید آکنه و داروهای مختلف نشود.


میزان مصرف آکوتان

مقدار مصرف این دارو معمولا ۰/۵ تا ۱ گرم به ازای هر یک کیلوگرم از وزن افراد در یک روز هست. هر قرص نیز حاوی ۲۰ گرم از داروست. به عنوان مثال فردی که ۶۰ کیلوگرم وزن دارد (با فرض آکنه‌ی متوسط) باید روزی ۳۰ گرم از دارو را مصرف کند. اما چون نمی‌شود قرص‌ها را مثلا نصف کرد پزشک معمولن از همان ابتدای درمان میزان کلی مصرف دارو را برای فرد محاسبه کرده و بر آن اساس به عنوان مثال روزی یک عدد و یا دو عدد قرص تجویز می‌کند. برای اینکه درک میزان مصرف دارو برای بیماران راحت‌تر باشد پزشکان معمولن می‌گویند میزان مصرف دارو سه برابر وزن هر فرد است. به عنوان مثال یک فرد ۶۰ کیلوگرمی باید ۱۸۰ عدد قرص مصرف کند. اما افرادی هم هستند (مثل من) که آکنه‌ی آنها بسیار شدید است و برای این افراد تا ۶ برابر وزنشان هم دارو تجویز می‌شود.

مشورت با پزشک (بسیار مهم)

به همه‌ی عزیزان توصیه می‌کنم که این دارو را حتما تحت نظر پزشک متخصص مصرف کنند. این دارو تاثیر مستقیم بر روی کبد دارد و کبد عضوی نیست که بتوان در مقابل آن بی‌ملاحظه بود. بنابراین تست آنزیم‌های کبدی باید دائمن (تقریبا هر دو ماه یکبار) انجام شود.

رفع خشکی لب‌ها و پوست

من در طول درمان برای رفع خشکی لب‌ها و پوست انواع چرب‌کننده‌ها را تست کردم اما تنها چیزی که توانست کمک کند فقط وازلین بود. وازلین حداقل ۱۲ ساعت لب‌های مرا مرطوب نگه می‌داشت. بنابراین روزی دو بار استفاده می‌کردم و واقعن راحت بودم. برای پوست دست یا بدن هم کرم-وازلین را توصیه می‌کنم. اما استفاده از پماد ویتامین آ-د به دلیل دارا بودن ویتامین آ نمی‌تواند کمک کننده باشد و برعکس سبب خشکی بیشتر می‌شود.

توصیه‌های غذایی و غیره

همانطور که در متن توضیح دادم مکانیسم اثر آکوتان‌ها از طریق بالا بردن میزان ویتامین آ در کبد هست تا جایی که به مرز سمی شدن می‌رسد. بنابراین در دوران مصرف این دارو باید از هر نوع ماده‌ی غذایی که دارای مقادیر زیادی از ویتامین آ می باشد پرهیز کرد. مهمترین منابع ویتامین آ عبارتند از:

  • هویج
  • جگر (هر نوع جگری)
  • ماهی و روغن ماهی
  • سبزیجاتی که برگ های تیره دارند به عنوان مثال کلم بروکلی، جعفری، اسفناج
  • طالبی
  • فلفل دلمه قرمز
  • سیب زمینی
  • شلغم
  • زردآلو

میوه ها و سبزیجات بسیار زیاد دیگری هم هستتد که حاوی ویتامین آ می‌باشند اما میزان ویتامین آ در آنها کمتر است، بنابراین می‌توان آنها را در برنامه‌ی غذایی جا داد.

مصرف آکوتان‌ها باعث می‌شود میزان کلسترول و تری گلیسیرید بالا برود. بنابراین باید از موادی که کلسترول را افزایش می‌دهند پرهیز کرد؛ به عنوان مثال فست‌فودها، پنیر، کره، تخم‌مرغ، شیر و ماست پر چرب، خامه، انواع گوشت و انواع کربوهیدارت‌ها. اما در نظر داشته باشید که مقداری چربی برای جذب بهتر دارو لازم است. در واقع بهترین جذب دارو زمانی اتفاق می‌افتد که همراه با یک وعده‌ی غذایی پرچرب و پرکالری مصرف شود، اما به هر حال نباید اجازه دهیم کلسترول و تری گلیسیرید از حد نرمال تجاوز کنند در غیر اینصورت مجبور به قطع دارو خواهیم بود. در مورد تری گلیسیرید هم فقط فعالیت و ورزش می‌تواند کمک کننده باشد و نه رژیم غذایی.

آکوتان را حتما همراه با وعده‌ی غذایی میل نمایید.

الکل میزان ویتامین آ را در کبد کاهش می‌دهد، بنابراین باعث می‌شود این دارو نتواند به درستی اثر کند. به علاوه از آنجاییکه که الکل مستقیما بر روی کبد اثر می‌گذارد به شدت توصیه می‌شود که همزمان با مصرف این دارو از مصرف الکل خودداری شود.

پرهیز غذایی پس از درمان

من پس از اتمام دوره‌ی درمان و تا کنون هیچ نوع پرهیز غذایی خاصی را رعایت نکرده‌ام، به عنوان مثال شکلات و شیرینی‌ها، غذاهای چرب،‌ آجیل‌ها و غیره، همه را مصرف کرده‌ام و می‌کنم. این را نوشتم که افراد بدانند خوردن مواد غذایی نمی‌تواند باعث تولید آکنه شود و یا حداقل بعد از درمان دیگر مواد غذایی روی شما اثری نخواهند داشت.

توصیه‌ی مهم(ضد‌ آفتاب)

از آنجاییکه در زمان مصرف این دارو پوست بسیار نازک و حساس می‌شود، نور مستقیم آفتاب بسیار مضر خواهد بود. بنابراین حتما چند بار در روز کرم ضد آفتاب خود را تجدید نموده و در مقابل تابش مستقیم آفتاب قرار نگیرید.

سعی کنید که همیشه (به خصوص بعد از حمام کردن) از لوسیون بدن استفاده کنید تا میزان خشکی پوست که ناشی از مصرف دارو هست را کاهش دهید. در بعضی از افراد خشکی پوست می‌تواند به جایی برسد که باعث زخم شدن پوست شود بنابراین سعی کنید با مصرف مرطوب‌کننده‌ها از این اتفاق جلوگیری کنید.

آکوتان و افسردگی

در مورد من افسردگی اتفاق نیفتاد، به جز دو ماه اول مصرف دارو که دچار آکنه‌ی بسیار بسیار شدید شدم که در واقع آکنه بود که باعث افسردگی من بود نه خودِ دارو و وقتی که تولید آکنه متوقف شد و اوضاع صورتم به حالت عادی برگشت حال روحی من هم خوب شد. اما گزارش شده که برای برخی از افراد افسردگی اتفاق افتاده که البته پزشکان هنوز مطمئن نیستند که ارتباط خاصی بین مصرف دارو و افسردگی وجود دارد یا خیر. به هر حال به نظر من اگر افسردگی هم اتفاق بیفتد باز هم ارزش نتیجه‌ای که می‌گیریم را دارد.

راهکارهای من برای مقابله با افسردگی پیاده‌روی، رقصیدن و گوش کردن به موزیک شاد، نوشتن، کتاب خواندن، معاشرت با آدم‌های مثبت و چیزهایی شبیه این است. در دنیایی که ما زندگی می‌کنیم مسائل زیادی وجود دارد که سبب ایجاد افسردگی می‌شود، بهتر است که حداقل آکنه یکی از آن مسائل نباشد. 

یکی از دوستان از من در مورد دوش گرفتن سوال کردند، من هر روز دوش می‌گرفتم و می‌گیرم، چون جز عادت‌های من است اما نمی‌دانم که می‌تواند به افسردگی یا سایر مسائل مربوط به مصرف این دارو کمکی کند یا خیر ☺️

آکوتان و جوش‌های زیر پوستی

در اطراف من خیلی‌‌ها آکوتان مصرف کردند و من خیلی به روند درمان این افراد دقت کردم و الان دیگر کاملا مطمئن هستم که آکوتان نمی‌تواند برای افرادی که جوش‌های زیر پوستی دارند یک درمان قطعی باشد. شاید به این دلیل که جوش‌های زیر پوستی علت خارجی و در سطح پوست دارند، به عنوان مثال چربی سطحی پوست، با آرایش خوابیدن یا با آرایش ورزش کردن، استفاده کردن از کِرم های آرایشی سنگین و به طور کلی بسته شدن منافذ پوست به هر دلیلی و از همه مهم‌تر دستکاری کردن. در واقع جوش‌های زیر پوستی علت داخلی ندارند و برای این افراد آکوتان مثل تمام درمان‌های دیگر حالت موقتی خواهد داشت و احتمال اینکه پس از قطع مصرف مجددا دچار جوش‌های زیر پوستی شوند وجود دارد. بهترین درمان برای این افراد استفاده از درمان‌های موضعی مانند محلول‌ها، اسکراب‌ها، کرم‌های آنتی آکنه و غیره می‌باشد.

آکوتان برای افرادی یک درمان قطعی خواهد بود که جوش‌های آنها به صورت بزرگ و متورم و بر روی سطح پوست ایجاد می‌شود. این روزها بسیار باب شده است که برای همه‌ی افراد آکوتان تجویز می شود اما مشاهدات نشان می‌دهد که این دارو برای جوش‌های زیر پوستی مفید نخواهد بود.

تجربه‌ی شخصی من از جوش‌های زیر پوستی و نحوه‌ی درمان را در کانال تلگرام بخوانید:

NoAcne@

لینک کانال تلگرام: t.me/NoAcne

آکوتان و نازایی

دوستان عزیزم، آکوتان به هیچ عنوان باعث نازایی افراد نمی‌شود، بلکه در حین مصرف این دارو و شش ماه پس از پایان مصرف فرد نبایستی باردار شود چرا که آثار مخربی بر روی جنین خواهد داشت. نه اینکه شما نتوانید بچه دار شوید بلکه «نباید» تا شش ماه بعد اقدام به بچه‌دار شدن نمایید و پس از شش ماه نیز اثرات دارو از بدن شما خارج شده و می‌توانید بچه دار شوید. لطفن به هر مطلبی که در هر جایی میخوانید اعتماد نکنید.

چرا در بعضی از افراد حتی پس از مصرف آکوتان آکنه مجددا برمی‌گردد؟

مصرف آکوتان درست مانند ارتودنسی کردن دندان هاست. زمانی که شما ارتودنسی انجام می‌دهید حتمن و حتمن دوره‌ی تثبیت باید سپری شود تا دندان‌ها عادت کنند که در جای جدید خود قرار بگیرند. دوره‌ی تثبیت مهمترین بخش درمان است در غیر اینصورت تمام زحماتی که کشیده شده بی ثمر خواهد بود و دندان‌ها به سرعت به جای اول خود بر می‌گردند.

در مورد آکوتان هم دقیقن همین طور است. معمولا در همان چند ماه اول مصرف دارو،‌ آکنه به طور کامل قطع می‌شود و بنابراین پزشک مصرف دارو را برای شما متوقف می‌کند. اما مسلمن دوران تثبیت پوست شما طی نشده است و به احتمال زیاد آکنه بر می‌گردد.

من به هیچ وجه قصد ندارم کار پزشکان را زیر سوال ببرم، اکثر آنها نگران عوارض دارو هستند و به همین دلیل به محض مشاهده‌ی بهبودی، مصرف دارو را متوقف می‌کنند اما اگر دوران تثبت درمان طی نشود درمان شما کامل نشده و جوش‌ها مجددا برمی‌گردند و این چرخه‌ی تکراری تا ابد ادامه پیدا می‌کند. به هر حال وقتی شما مصرف دارو را شروع کردید یعنی خود را برای عوارض آن آماده کرده‌اید به علاوه اینکه تمام عوارض آکوتان برگشت‌پذیر هستند و پس از قطع مصرف برطرف خواهند شد. بنابراین دلیلی ندارد که ما نگران این مساله باشیم. حالا که مصرف را شروع کردیم بهتر است که درمان کامل شود، یک بار برای همیشه.

از بین بردن جای جوش‌ها (جوشگاه‌ها)

من برای از بین بردن جوشگاه‌ها هیچ کاری انجام ندادم،‌ نه از لیزر استفاده کردم و نه از لایه بردارها، چون می‌ترسیدم که پوستم را درگیر کنم. جوشگاه‌ها به مرور  بهتر شدند اما هنوز آثار آنها وجود دارد. تحقیقات اینطور نشان می‌دهند که گویا لیزر تنها راه حل عملی برای از بین بردن جای جوش‌هاست. لطفا اگر کسی تجربه‌ای در این مورد دارد در اختیار ما هم قرار بدهد که شاید کمکی به کسی شود. از همکاری شما سپاسگزارم.

(یکی از دوستان استفاده از سرکه ی سیب رو برای درمان جوشگاهها توصیه کردن که فکر می‌کنم مفید باشه. چون سرکه ی سیب خواص فوق العاده ای داره.)


(من و تمام خوانندگان عزیز بسیار خوشحال خواهیم شد که اگر کسی تجربه‌ای از درمان آکنه دارد برای ما بنویسد. من تجربیات را جمع آوری خواهم کرد و در دسترس همه قرار خواهم داد تا به این وسیله بتوانیم به افرادی که سالها درگیر آکنه بوده‌اند کمکی کرده باشیم. از همراهی شما سپاسگزارم.)

تجربه‌های مثبت سایر افراد از درمان آکنه را در اینجا بخوانید.

 

کانال تلگرام: 

در کانال تلگرام آپدیت‌های بیشتری گذاشتم به همراه عکس‌‌های قبل و بعد از درمان.

NoAcne@

لینک کانال تلگرام: t.me/NoAcne

گروه همفکری:

دوستان من یک گروه روی سایت ایجاد کردم تا افراد بتونن با همدیگه در ارتباط باشن، عکس آپلود کنن، به سوالات هم پاسخ بدن و اطلاعات مفید خودشون رو در اختیار سایر اعضای گروه قرار بدن. خیلی خوشحال میشم اگر به گروه «همفکری» بپیوندید، مطمئنن حضور شما به افراد زیادی کمک خواهد کرد.  لینک گروه: همفکری

 


(از پزشکان عزیزی که ممکن است این مقاله را مطالعه نمایند درخواست می کنیم نظرات خود را با ما در میان بگذارند و در هر بخشی که تناقضی با مطالب علمی و تخصصی وجود دارد اصلاح نمایند. افراد بسیاری هستند که از افسردگی ناشی از آکنه رنج می برند و قطعا شما پزشک عزیز می توانید به این افراد کمک کنید. از همراهی شما بی نهایت سپاسگزارم.)

قديم‌ها باب بود كه براي بچه‌ها دو تا اسم انتخاب می‌كردن. اسمِ شناسنامه اصولا يه اسمِ مذهبی بود و اسم مستعار يه اسم نسبتن فانتزی. در خيلی از فرهنگ‌ها دو اسمی بودن رواج داره اما در فرهنگِ ما دليل  اصليش اين بوده كه پدر و مادرها دچارِ سردرگمي شده بودند. از يك طرف فكر می‌كردن كه اگر بچه‌هاشون اسامی مذهبي داشته باشن در آينده در مدرسه، دانشگاه، محل كار و ساير اجتماعات به نفعشون خواهد بود. اما از طرف ديگه كاملن نگران بودن كه بچه‌ها اون اسامي رو نپذيرن و دوست نداشته باشن. بنابراين به راهِ حل عجيب و غريبي رو آوردن كه در عمل واقعن راه حل به حساب نمی‌اومد. خانواده‌ی ما هم از جمله خانواده‌هایی بود كه دو اسمی بودن از سال‌ها قبل در اون باب بود. اين مساله حتی در نسل‌‌های جديدِ ما هم به چشم می‌خوره.

نتيجه چيه؟ بچه تا هفت سالگي خودش رو با يه اسمی ميشناسه، بعد واردِ مدرسه ميشه، هر چي صداش مي زنن متوجه نميشه که با کی هستن، چون اصلن نمی‌فهمه چرا بايد به اسم ديگه‌ای صداش بزنن. پيش‌بينی‌ها هم دُرُست از كار در مياد و بچه ها اسامی شناسنامه‌هاشون رو دوست ندارن. بنابراين همه جا خودشون رو با اسم مستعارشون معرفی می‌كنن. اما اون يكی اسم قرار نيست كه دست از سرِ شما برداره، چون تويِ تمامِ مدارک شناساييِ شما ثبت شده.

بسياري از اين بچه‌ها با نفرت از اسم شناسنامه‌شون استفاده می‌كنن تا زماني كه بتونن تغييرش بدن كه خُب تغيير دادنش هم مسلمن كار آسوني نيست، چون اصولن اسامی مذهبی هستن.

اما درصد بسيار كمی از اين بچه‌ها هم هستن كه بر حسبِ اتفاق، اسمِ شناسنامه‌شون رو به اسمِ مستعارشون ترجيح ميدن و اتفاقن اوضاع برای اون‌ها سخت‌تر هم هست. چرا؟ چون اين افراد دو شخصيتِ كاملن متفاوت در داخل و خارج از خونه پيدا می‌كنن. در ذهنِ اين افراد جدولی تشكيل ميشه كه در اون صدای هر فردی در مقابلِ يكي از دو اسم قرار می‌گيره، يعني صدای افراد معادل ميشه با همون اسمی كه از روز اول فرد رو با اون اسم صدا زدن و اگر روزی تصميم بگيرن از اون يكي اسم استفاده كنن فرد تشخيص نميده كه دارن اونو صدا می‌زنن و احساس خیلی عجیب و غریبی بهش دست میده.

اين افراد وقتی كه ازدواج می‌كنن مشكلات بزرگتر هم ميشه. چون حالا دو تا خانواده وجود داره، پس ديگه فقط بحثِ دوستان و همكاران نيست، بلكه قضيه‌ی خانواده‌هاست كه همزمان با هم در جاهاي مختلف قرار می‌گيرن و فردِ بينوا رو موردِ خطاب قرار ميدن. اين وسط همسرِ اون فرد هم كه از همه نزديک‌ترِه قطعا دچار سردرگمی ميشه.

مطمئنم هيچ پدر و مادري هرگز به اين چيزها فكر هم نكرده زمانی كه داشته از اين راه حل عجيب و غريب استفاده می‌كرده.

لطفا سرنوشت بچه‌هامون رو تحتِ تاثیر اعتقاداتِ شخصيمون که ممکنه چند سال بعد به غلط بودنشون پی ببریم قرار ندیم و بپذيريم كه ما صرفا واسطه‌ی به وجود آمدن ها هستيم و البته مسئولِ محافظت از چيزي كه به وجود مياريم اما نه هيچ چيزي بيشتر از اين. نه مالک هستيم و نه تعيين‌كننده‌ی هيچ مسيری. پس سعي كنيم بی‌طرف باقي بمونيم، حتي در انتخابِ اسم.

 


پی نوشت: من توی فکرهام یا رویاهام زمانی که میخوام با خودم صحبت کنم یا خودم رو صدا بزنم همیشه از اسم مستعارم استفاده می‌کنم، با اینکه اسم شناسنامه‌ام رو بیشتر دوست دارم. مغز آدم خیلی عجیب و غریبه.

شما هم تجربه‌ای از دو اسم ِ بودن دارید؟ برام بنویسید دوست دارم تجربه‌تون رو بخونم. 🙂