بعضی آدم‌ها هم هستند كه مهم نيست چه اتفاقی افتاده باشد؛ چقدر بزرگ، چقدر هيجان انگيز، چقدر ناراحت‌كننده يا چقدر هر چيزِ ديگر؛ اين آدم‌ها همواره نقشِماسترا به خوبي ايفا می‌كنند، آن هم از نوع بسيار كم چرب.

مشام ِ دلم ردّ ِ عطر ِ تو را جستجو می‌کند.

گم می‌شود در پریشانی موهایت تمام ِ‌ پریشانی‌ام

من تمام ِ زندگی‌ام را با خود آوردم، او فقط خنده‌اش را آورد. اما فکر می‌کنم من هنوز بدهکارم.

عاشقت بودن سخت است، عاشقت نبودن از آن هم سخت‌تر.

شروع شده است، اما معلوم نیست کی و کجا تمام شود.

اگر ندیده بودمت زندگی‌ام شکل دیگری می‌داشت که به خوشبختی حتی شبیه هم نبود.

در این  هیاهوی ِ نابرابر، تنها چیزی که کاملن برابر است، حجم ِ نبودن ِ تو با بودن ِ درد است.

اگر بگویم دوستت ندارم دورغ گفته ام، حتی اگر بگویم کمتر از قبل دوستت دارم باز هم دروغ گفته ام. فقط دیگر یاد گرفته ام بی تو بودن را.

کم‌کم داشت باورم می‌شد که حتی مرگ هم نمی‌تواند به ماجرای زندگی پایان دهد، تا اینکه تو مُردی.