مطالب توسط مریم کاشانکی

, ,

آن‌ها به اعصاب ما دستبرد زده‌اند

من معمولن عوضی نیستم (یا بهتر است بگویم می‌کوشم که نباشم)؛ از آن نوع عوضی‌هایی که به کلام یا عمل برای دیگران بد می‌خواهند. به خاطر نمی‌آورم برای کسی در خلوت یا جلوت بد خواسته باشم یا دست‌کم آگاهانه کاری کرده باشم که کسی را گرفتار کند. حتی یاد گرفته‌ام برای آدم‌هایی که مرا تا […]

,

خیال مرفه

نشسته بودم زیر بیدمجنونی که زلف‌های بلندش نور مستقیم خورشید را مهار می‌کردند و هرازگاهی که با بادی کنار می‌رفتند می‌فهمیدم اگر نبودند حتی لحظه‌ای نمی‌شد آنجا نشست. به منظره‌ی وسیع پیش‌چشمم می‌نگریستم؛ آرام و بی‌هیاهو، فقط چندتایی مرد مسن روی نیمکت‌های اطرافْ رخوت کهن‌سالی را با معاشرتی کوتاه از دل می‌تکاندند. سرانجام برگ‌ها دارند […]

,

تجسد فضای مجازی در دنیای واقعی

خواب قشنگی دیدم؛ دفتری در مقابلم بود که تمام یادداشت‌های منتشرشده‌ام در آن بودند؛ هر برگ یک یادداشت. در واقع آن دفتر محل انتشار یادداشت‌ها بود و اگر کسی یادداشتی را می‌پسندید یا به اصطلاح لایک می‌کرد من آن «لایک» را به صورت فیزیکی و به شکل یک گل در میان برگه‌های دفتر دریافت می‌کردم. […]

, ,

حکومت خودمختار خودش را دارد دل

دل‌شوره‌ها، دل‌نازکی‌ها، دلتنگی‌ها و دل‌پریشی‌ها را به شما می‌سپاریم. دلْ کسب‌و‌کار شماست، ما را توان نازکشیدن از دل نیست که او هر دم به نوایی‌ست. دل را نه می‌توان به دروغی سرگرم کرد و نه به حقیقتی همراه. دل نه اسیر روزمرگی‌ها می‌شود و نه دربه‌در آینده. دل را به این سادگی‌ها نمی‌شود به راه […]

, ,

حقیقت برای وصول مطالباتش خواهد آمد

آدم‌ها ترجیح می‌دهند دروغی خوشایندِ دل‌شان را بشنوند تا حقیقتی صریح و بی‌پروا که می‌تواند آن‌ها را از سردرگمی و تعلیق خارج کند. انگار فقط همان لحظه برایشان مهم است؛ اینکه در آن لحظه چیزی که مطلوبشان است شنیده باشند، باقی اگر آن‌طور که گفته شده پیش نرفت هم ایرادی ندارد. انگار که رنجِ شنیدن […]

,

نوبل صلح حق این آدم‌هاست

حوالی ده شب صدای موزیک غریب اما گوش‌نوازی نظرم را جلب کرد؛ بلند بود و بسیار نزدیک. وقتی قطع نشد رفتم در بالکن تا منبع صدا را پیدا کنم. در کمال تعجب دیدم یک کامیون غول‌پیکر است که دنده‌عقب می‌رود و به جای آن صدای گوش‌خراشی که همیشه به عنوان صدای اخطار دنده‌‌عقب کامیون‌ها شنیده‌ایم، […]

,

امید زنده است به تغییر

این امید نیست که چیزها را تغییر می‌دهد، بلکه تغییر است که امید را می‌سازد. اگر امید وجود دارد به این خاطر است که می‌دانیم چیزها تغییر می‌کنند. قایق برای همیشه در دریا ثابت نخواهد ماند؛ سرانجام بادی خواهد وزید و قایق را تکانی خواهد داد. این که می‌دانیم شرایط عوض خواهد شد امید را […]

, ,

چرا نمی‌توانیم نه بگوییم؟

همواره ضعف داشته‌ام در برابر «نه گفتن» و این ضعف سبب شده است بارها و بارها تن به پیشنهادها یا درخواست‌هایی بدهم که با نیازها و خواسته‌ها و حتی توانم فرسنگ‌ها فاصله داشته‌اند و مرا به لحاظ مالی و زمانی و انرژیایی متضرر کرده‌اند. به ضعف درونم آگاهم و می‌کوشم مراقب باشم که نه او […]

چه خوشبختیم ما که…

چه خوشبختیم ما که شما فرمانروای جهانی. چه خوشبختیم ما که شما یگانه‌ای. چه خوشبختیم ما که شما مالک آسمان‌ها و زمینی‌. چه خوشبختیم ما که عزت از آن شماست. چه خوشبختیم ما که شما بخشنده و مهربانی. چه خوشبختیم ما که وعده‌ی شما حق است. چه خوشبختیم ما که روزی‌رسان ما شمایی. چه خوشبختیم […]

جذاب‌ترین وعده

یک روز در هفته با دوستان و همکاران عزیز جلسه‌ی حضوری داریم، باقی را دورکاری می‌کنیم. (آزادی رهاورد فناوری است و من همواره قدردان فناوری و آزادی‌ام.) یکی از عزیزان از سفری طولانی بازگشته، دوستان گفتند به یمن آمدنش صبحانه را یک جای باصفایی بخوریم و بعد برویم برای جلسه. از من پرسیدند تو موافقی؟ […]