زمستان شاید ایده‌آل‌ترین زمان برای یک شروع تازه نباشد، آن هم هنگامی که دلت سرمازده‌ی حجمِ غریبی از احساساتِ بی‌فروغ است.

شاید بهتر باشد رنجِ این درنگِ بی‌موقع را به جان نخری تا شب‌های زمستانت اینطور کشدار نشوند.

شاید بهتر باشد شروع کردن‌ها را بگذاری برای اول بهار و حالا این سکوت و انجماد را لاجرعه سربکشی تا اینطور گرفتارِ شبیخون بی‌رحمانه‌ی بی‌خوابی نشوی.

شاید راه‌های ساده‌تری هم برای نجات از این مرداب غم باشد.

آری، شاید واقعن بی‌موقع باشد، مثل بچه‌ای ناخواسته، اما بچه وقتی به دنیا بیاید عزیز می‌شود. کافیست اولین لبخندش را ببینی تا تمام رنج‌ها را از خاطر ببری.

تولدْ باشکوه است مثل لحظه‌ی باز شدن فواره‌ای بلند.

بهترین زمان برای تولدی تازه شاید همین زمستان باشد.

اگر چیزی در تو تمنای متولد شدن دارد، امروز بهترین روز است.

هیچ حسی نداشت، اما از نوع رهایی یا حتی خلاء نبود، یک جور بی‌حسی عجیب و غریبی بود که درکش نمی‌کرد و نمی‌توانست اسمی رویش بگذارد. فقط انگار زمان متوقف شده بود. دلش می‌خواست حرکت کند اما نمی‌توانست. خیره مانده بود.

انگار که مرده باشد اما نمرده بود. خودش می‌دانست که نمرده است هر چند شاید علائم حیاتی نداشت. چند بار تلاش کرد از جایش بلند شود اما دریغ از کوچکترین حرکتی. به خودش فشار ‌آورد تا به خاطر بیاورد چه بر او گذشته است.

«چه اتفاقی افتاد؟ همه چیز عادی بود. من طبق معمول مشغول کارهای همیشگی‌ام بودم. روز عجیب و غریبی نبود. هیچ چیزی در نظرم مشکوک یا غیرعادی نمی‌آمد. پس واقعن چه شد؟»

نمی‌فهمید. به خاطر نمی‌آورد. انگار که حافظه‌اش پاک شده باشد. نکند ضربه‌ی محکمی خورده بود؟ اما دردی حس نمی‌کرد. اگر پای ضربه‌ای در میان باشد باید حتما دردی هم در کار باشد.

نکند آنقدر بی‌هوش مانده بود که حالا دیگر درد از بین رفته بود؟ بعید به نظر می‌آمد. انگار که زمان زیادی نگذشته بود، این را از روشنایی روز حدس می‌زد.

به هر حال اتفاق مهمی افتاده است که باعث شده توان حرکت کردن نداشته باشد.

دلش می‌خواست فریاد بزند و از کسی کمک بخواهد اما توان فریاد زدن هم نداشت. حالا بی‌حسی جایش را به ترس داده بود. اگر دیگر نمی‌توانست حرکت کند چه بلایی به سرش می‌آمد؟

باید آرامشش را حفظ می‌کرد تا بتواند فکر کند. با خودش گفت دیر یا زود سر و کله‌ی کسی پیدا می‌شود. در واقع چاره‌ی دیگری به جز منتظر ماندن هم نبود.

کم‌کم داشت تاریک می‌شد و این وحشتش را بیشتر می‌کرد.

نکند دارویی را اشتباهی خورده باشد؟ بعد یادش آمد که اصلن داروی خاصی نمی‌خورد. این فکر‌های عجیب و غریب چه بودند؟ ترس، دشمنِ منطق است.

حس می‌کرد در یک قدمی دره‌ی عمیقی ایستاده است و کافیست یک لحظه غافل شود تا نا‌امیدی او را به ته دره هُل دهد. اما دیگر توان مقابله با فشار نا‌امیدی را هم نداشت. اولین باری بود که حس می‌کرد دارد تسلیمِ نا‌امیدی می‌شود.

شاید واقعن مرده بود، او که تا به حال نمرده بود که بداند مردن چه شکلی است. هر چند اگر قرار بود باقیِ عمرش را در این وضعیت باشد همان بهتر که بمیرد.

از آن همه ادعای قدرت و توان خبری نبود. حس می‌کرد ضعیف و ذلیل شده است.

تصور کرد سال‌ها گذشته است و او هنوز همان‌جا در همان وضعیت افتاده است و توان حرکت کردن ندارد. به خاطر آورد که شاید خیلی کم سپاسگزارِ حرکت کردنش بوده است، شاید خیلی کم پیش آمده بود که بایستد و این نعمت را با تمام وجود درک کند.

با خودش گفت اگر یک بار دیگر بتوانم حرکت کنم جور دیگری زندگی خواهم کرد، آرام‌تر و صبور‌تر خواهم شد، بیشتر زندگی را تماشا خواهم کرد، بیشتر قدردانِ داشته‌هایم خواهم بود.

این ناتوانی انگار بزرگش کرده بود. ترس و وحشت جایش را به آگاهی داد و این آگاهی آهسته آهسته چیزی را در درونش به حرکت واداشت، حرکتی بی‌رمق و بی‌شتاب اما به هرحال یک چیزی بود، حس می‌کرد سوزن‌سوزن می‌شود. کم‌کم انگار می‌توانست تکان بخورد. شوق را در وجودش حس می‌کرد. تمامِ توانش را جمع کرد و ناگهان توانست حرکت کند.

 

صدایی شنید که می‌گفت: «وای خدای من، دستم خواب رفته بود. چه حس بدی داشت.»

وقتی صحبت از معرفی یک محصول از طریق عکس به میان می‌آید در واقع دو نوع عکاسی مدنظر است:

۱. عکاسی تبلیغاتی
۲. عکاسی صنعتی

اجازه دهید تفاوت میان این دو را به این شکل توضیح دهم؛ تصور کنید سوژه‌ی مورد نظر یک خودکارِ آبی است.

اگر قرار باشد از این خودکار یک عکس صنعتی گرفته شود نتیجه چنین چیزی خواهد بود:

«این یک خودکارْ با جوهرِ آبی رنگ است که ۱۴ سانتی‌متر طول و ۷ میلی‌متر قطر دارد. ضخامت سر آن ۱/۶ میلی‌متر است و در خوشنویسی مورد استفاده قرار می‌گیرد.»

حال اگر بخواهیم از همین سوژه یک عکس تبلیغاتی بگیریم نتیجه چیزی شبیه به این خواهد بود:

«این قلمی است که رنگِ آبیِ آن یادآور بی‌کرانگی آسمان است. به روانیِ آبِ جاری در رود می‌نویسد و دستخطی به زیبایی دلبری رعنا خلق می‌کند.»

در واقع در عکاسی صنعتی تاکید بر روی ابعاد، کیفیت، جنس و کارکرد سوژه بدون استفاده از چیدمان و عناصر اضافی و بدون حضور جلوه‌های بصری است.

اما در عکاسی تبلیغاتی شاعرانگی وجود دارد؛ بازی رنگ و نور، چیدمانِ صحنه، زرق و برق و هر چیزی که چشم را نوازش می‌دهد.

بنابراین مهم است که بدانیم در معرفی یک سوژه به کدام یک از این‌ها نیازمندیم. به عنوان مثال اگر قرار است عکسی به منظورِ ثبتِ‌ صنعتیِ یک محصول مورد استفاده قرار گیرد، عکاسی صنعتی مد‌نظر خواهد بود؛ بدون هیچ عنصر اضافی در تصویر، به طوریکه تمام زوایای سوژه قابل رؤیت باشد. البته در این موارد معمولن یک فریم عکس کافی نخواهد بود و نیاز به چند عکس از زوایای مختلف است تا محصول به طور کامل دیده شود.

اما اگر قرار است که مثلن محصول در یکی از شبکه‌های اجتماعی معرفی شود قاعدتن به شاعرانگی نیاز خواهد بود و اینجاست که پای عکاسی تبلیغاتی به میان می‌آید.

در یک پروژه‌ی عکاسی (در اینجا منظور، عکاسی از یک محصول است که می‌تواند به صورت صنعتی یا تبلیغاتی انجام شود) مراحلی وجود دارد که برای رسیدن به نتیجه‌ی مطلوب باید توسط عکاس طی شوند.

برای چه کسانی قرار است سخنرانی کنی

(شناخت مخاطب)

عکاس قبل از هر چیز باید بداند که مخاطبِ عکس، قرار است کدام رسانه و کدام گروه از افراد باشند.

هر یک از رسانه‌های موجود، مطالبات خاص خود را به لحاظ ابعاد و کیفیت تصویر، نوع چیدمان و عناصر موجود در تصویر، پس‌زمینه و پیش‌زمینه، نوع نورپردازی و عوامل دیگر دارند.

برخی از رسانه‌ها عبارتند از:

۱. بیلبورد
۲. پوستر
۳. کاتالوگ محصولات
۴. وب‌سایت شخصی (یا شرکتی)
۵. شبکه‌‌های اجتماعی
۶. فروشگاه‌های آنلاین

عکسِ گرفته شده باید متناسب با فضایِ انتشار آن باشد.

 

عکاسی تبلیغاتی و صنعتی - عکاسی از محصولات - مریم کاشانکی

عکاس یک روانشناس است

(شناخت مشتری)

عکاس در مقابل مشتری حکم یک روانشناس را دارد که باید روانِ مشتری را واکاوی نموده و دریابد که در ذهن او چه می‌گذرد.

بسیاری از اوقات خواسته‌های واقعی مشتری در ناخودآگاه او هستند و شاید خودش هم به طور کامل به آنها واقف نباشد.

عکاس می‌بایست زمانی را صرف «مشتری‌تراپی» نماید تا به خواسته‌ی دقیق و واقعی او دست یابد. البته این به آن معنی نیست که هر چه مشتری بخواهد قرار است عینن پیاده‌سازی شود، همانطور که یک روان‌درمانگر راهکارهای مناسب و کارآمد را ارائه می‌دهد، نه راهکارهای دلخواه بیمار را.

اما شناخت روحیات مشتری، سلیقه و نیازمندیهای واقعی او، راهنمای عکاس در حین یک پروژه‌ی عکاسی خواهد بود. این شناخت کمک می‌کند تا عکاس برنامه‌ریزی بهتر و روشن‌تری داشته باشد و نتیجه‌ی خلق شده نیز تا حد امکان مطلوبِ مشتری باشد.

شاید این سوال پیش بیاید که چرا ما قرار نیست خواسته‌ی مشتری را تمام و کمال برآورده نماییم؟

حقیقت این است که مشتریان، اغلب شناخت درستی از ماهیت محصول خود به عنوان یک سوژه‌ی عکاسی ندارند و تعریفشان از یک عکس تبلیغاتی صرفن یک صحنه‌ی چیدمان شده است، حتی اگر به طور کاملن نامربوطی چیدمان شده باشد.

مثلن من در وب‌سایت یک کارخانه‌ی داروسازی دیده‌ام که قطره‌چکانِ دارویی در کنار فلفل دلمه‌ای قرار گرفته است. احتمالن عکاس آدمِ حرف‌گوش‌کنی بوده و خواسته‌‌ی مشتری را تمام و کمال پیاده نموده است.

بنابراین اینجا جایی است که تخصصِ شما باید به نظر مشتری ارجح باشد. مطمئن باشید که او هم در بلند‌مدت از شما به خاطر نگاه حرفه‌ای‌تان سپاسگزار خواهد بود.

مریم کاشانکی - آموزش عکاسی و نورپردازی

این یک قرار عاشقانه است

(شناخت سوژه)

این مرحله به نظر من مهمترین مرحله در روند یک پروژه‌ی عکاسی است؛ جایی که اولین قرارِ عاشقانه میان عکاس و سوژه اتفاق می‌افتد.

تصور کنید مدت‌هاست که دوست دارید قراری عاشقانه با کسی داشته باشید و حالا این فرصت فراهم شده است. مطمئنن تمام تلاشتان را می‌کنید تا تاثیر‌گذار باشید و بتوانید رابطه را پیش ببرید. پس سعی می‌کنید تا حد امکان به شناخت بهتری از او دست پیدا کنید تا ظاهر و رفتار شما قابل قبول و تاثیرگذار باشد.

وظیفه‌ی عکاس این است که برای این قرار عاشقانه (جلسه‌ی عکاسی) آمادگی پیدا کند و این یعنی باید سوژه‌اش را تا حد امکان بشناسد.

این شناخت شامل موارد زیر است:

۱- شخصیت سوژه: درست است که در عکاسی از محصولات ما ظاهرن با اشیاء بی‌جان طرف هستیم اما در واقع قرار است از این شیءْ یک پرتره بگیریم، بنابراین باید برای او شخصیت قائل باشیم. هر شیء شخصیت منحصر به فرد خود را دارد؛ برخی جدی هستند و برخی شوخ و خندان، برخی خشک و رسمی برخی راحت و خودمانی، کله‌شق یا حرف‌گوش‌کن، پوست‌کلفت یا نازک‌نارنجی.

سوژه نسبت به برخورد شما با خودش واکنش نشان می‌دهد و اگر شخصیت او را به درستی نشناسید و رفتار مناسبی با او نداشته باشید مطمئن باشید که با شما همکاری نمی‌کند و این قرار عاشقانه را به کام شما زهر خواهد کرد. بنابراین قبل از شروع کار، با سوژه‌ی خود وقت بگذرانید تا شخصیت او را بهتر بشناسید.

۲- جنس سوژه: در عکاسی تبلیغاتی، شناخت جنس و نحوه‌ی برخورد با آن اهمیت ویژه‌ای دارد. به عنوان مثال چگونگی برخورد با یک فلز براق با انعکاسِ قابل توجه،‌ کاملن متفاوت است با یک فلز مات. همچنین برخورد با سرامیک، شیشه، پلاستیک و غیره هر کدام با دیگری تفاوت دارد.

۳- کاربرد سوژه: ما به عنوان عکاس باید بدانیم که کاربرد اصلی سوژه‌ی موردنظر چیست. گاهی اوقات ما با یک محصول میانی (محصولی که نهایی نیست؛ به عنوان مثال ظرف خالی یک ماده) طرف هستیم. گاهی هم کارکرد سوژه برایمان آشنا نیست، به عنوان مثال یک نوع ابزار کشاورزی یا صنعتی خاص.

بنابراین باید با کاربرد سوژه کاملن آشنا شویم تا بتوانیم آن را به درستی نمایش دهیم.

۴- ابعاد سوژه: موضوعِ بسیار مهم در عکاسی از یک محصول، نشان دادن ابعاد و اندازه‌ی آن است که این کار مستلزم استفاده از یک «مقیاس» است. این یعنی قرار دادن سوژه در موقعیتی که برای عموم قابل قیاس و درک باشد. مثلن وقتی سوژه در دست یک انسان قرار می‌گیرد ابعاد آن مشخص می‌شود چرا که همه‌ی ما درک «مشابهی» از اندازه‌ی دست یک انسان داریم و این کمک می‌کند تا اندازه‌ی درست سوژه را نیز درک کنیم.

حال اگر عکاسی صنعتی مدنظر باشد می‌توانیم از خط‌کش استفاده نماییم و یا ابعاد سوژه را روی تصویر بنویسیم. اما در عکاسی تبلیغاتی این کار باید به شکلی ظریف و بعضن شاعرانه انجام شود.

عکاسی تبلیغاتی - عکاسی از محصولات - مریم کاشانکی

حرف زدن کافیست، وقت عمل است

(عکاسی از سوژه)

پس از یک مقدمه‌چینی طولانی که به نظر من مهمترین بخشِ یک پروژه‌ی عکاسی است، وقت عمل فرا می‌رسد.

این بخش شامل مراحل زیر است:

1. آماده‌سازی سوژه (تمیز کردن سوژه و پیش‌زمینه)
2. آماده‌سازی صحنه (چیدمان فضا با عناصر متناسب با سوژه)
3. آماده‌سازی دوربین (بررسی تنظیمات دوربین و اعمال تغییرات مورد نیاز)
4. نورپردازی متناسب با جنس سوژه و گرفتنِ تستِ نور
5. پیدا کردنِ مناسب‌ترین زاویه با توجه به سوژه و صحنه
6. بررسی تصاویر ثبت شده در کامپیوتر و حصول اطمینان از ثبت تصاویر مناسب (به دیدن تصاویر در دوربین اکتفا نکنید و حتمن عکس‌ها را به کامپیوتر منتقل نمایید. در صورت امکان از کابل تتر (Tether Cable) در حین عکاسی استفاده کنید تا بتوانید عکس‌ها را همزمان در کامپیوتر هم ببینید.)

مریم کاشانکی - آموزش عکاسی و نورپردازی

نوبت دسر است

(ویرایش عکس‌ها)

ویرایش عکس، حکمِ دسر بعد از یک شام سنگین را دارد که قرار است چربی‌ها‌ را بشوید و ببرد و هضم غذا را ساده کند. بدون دسر، مهمانی یک چیزی کم دارد.

یک عکاس تبلیغاتی یا صنعتی از این مرحله بی‌توجه نمی‌گذرد، بلکه زمان مناسب را صرف ویرایش عکس‌هایش می‌کند.

یک ویرایش درست و به اندازه مانند یک اتوی حرفه‌ای است که لباس مرده را زنده می‌کند. من به چشم دیده ام که تصاویری ظاهرن مرده و به‌درد‌نخور با یک ویرایش مناسب، واقعن زنده و قابل استفاده و چه بسا بسیار خوش‌اقبال شده‌اند.

 

مریم کاشانکی - آموزش عکاسی و نورپردازی

حرف آخر

هر بار که می‌خواهید یک پروژه‌ی عکاسی را شروع کنید این مقاله را مرور کنید تا مراحل برایتان یادآوری شود و در نهایت به خاطر داشته باشید که این «قرارِ عاشقانه‌ی شماست» و زمانی دلنشین و مطلوب خواهد بود که با تمام وجود در آن حاضر باشید.