, ,

روزانه‌نگاری – سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱

صبح زود بیدار شدم، نوشتم، قهوه خوردم و آماده‌ی رفتن شدم. البته بعد از یک صبحانه‌ی خوب.

رخشا را صادقیه دیدم و با هم تا سالن رفتیم. در بدو ورودمان چای دم کردیم و نفری دو لیوان چای درست و حسابی خوردیم و آماده‌ی کار شدیم. رخشا از مراحل کار فیلمبرداری کرد برای تهیه‌ی دوره‌ی آموزشی‌ رنگ و لایت که بسیار برای تهیه‌ی آن زحمت کشیده و این تخصص را به صورت حرفه‌ای آموزش داده است.

من تمام امروز الکل به دست می‌رفتم دستشویی چون دستشویی سالن فقط فرنگی است. واقعا نمی‌دانم با این وسواس‌های مسخره چگونه کنار بیایم. البته که آدمیزاد اگر مجبور باشد تن به هر کاری می‌دهد. خود من بارها و بارها تن به چیزهایی داده‌ام که بعدا که فکر کرده‌ام باورم نمیشده که فلان کار را انجام داده باشم. اما وقتی که مجبور نیستی ذهنت درگیر افکار بیهوده می‌شود.

در زمان‌های مکث بین کار، تا وقتی که رنگ موهایم روشن شود، با رخشا حرف می‌زدیم؛ گفتیم که دوره‌هایی در زندگی هستند که دوره‌ی گذارند؛ شاید ظاهر شرایط در این گذارها مطلوب نباشد اما در درون می‌دانی که رو به جلو در حرکت هستی. خیلی وقت‌ها موانع یا کمبودهایی پیش می‌آید که همگی نشانه‌هایی از یک تغییر و تحول مثبتند. باید با تغییرات همراه شد و مقاومت نکرد.

گفتیم که در این دورانهای گذار نباید زیاد از خودت توقع داشته باشی و بخواهی که همه‌ی روتین‌ها و برنامه‌هایت را دقیق و مرتب پیش ببری. چون اغلب در این دورانها، توان ذهنی و روحی و حتی فیزیکی لازم را برای پیش‌ بردن همه‌ی کارها نداری. به جایش باید بر روی مهمترین موضوع آن زمان زندگی تمرکز کنی و سعی کنی که در آن بخش بهبودی ایجاد کنی تا درهای جدیدی به رویت باز شود.

نهار خیلی خوشمزه‌ای خوردیم که دستپخت رخشا بود. رخشا از آن آدم‌هاییست که دستپختش کاراکتر دارد و من از خوردن غذاهایش بسیار لذت می‌برم. دو ظرف هم سالاد درست کرده بود. همه چیز عالی بود و من آنقدر خورده بودم که نمی‌توانستم تکان بخورم.

رخشا مراحل کار را دقیق و حرفه‌ای پیش برد و وقتی موهایم را خشک کرد نتیجه‌ فوق‌العاده بود؛ موهایم به معنای واقعی کلمه زیبا شدند. هر بار که خودم را در آینه می‌دیدم می‌ایستادم و نگاه می‌کردم و لذت می‌بردم. همواره سپاسگزار خداوندم برای داشتن دوست هنرمند و متخصصی مانند رخشا که نتیجه‌ی کارش بر روی موهای من همیشه فوق‌العاده است. واقعا اگر رخشا آرایشگر نشده بود من  باید تا پایان عمرم با موهای طبیعی‌ام کنار می‌آمدم چون بسیار روی موهایم حساس هستم و اگر نتیجه‌ی کار مورد تاییدم نباشد عمیقا ناراحت می‌شوم. اما همیشه با خیال راحت زیر دست رخشا می‌نشینم چون مطمئنم که بهترین نتیجه‌ی ممکن را خواهم گرفت.

تازه به خانه رسیده‌ایم، خیلی خوابم می‌آید. فشار آب هم کم است. به خودم آمدم و دیدم از صبح تا الان آب نخورده‌ام. خداوند را برای نعمت بی‌همتای آب بسیار بسیار سپاسگزارم.

از بیرون صدای دسته‌های عزاداری به گوش می‌رسد.

فردا روز شلوغیست.

الهی شکرت…

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *