وقتی بچه ای خودت رو زیبا میدونی چون واقعا هستی. خودت رو خلّاق میدونی چون هستی. خودت رو باهوش میدونی چون هستی. خودت رو خوش اخلاق و مهربون میدونی چون هستی. خودت رو باعُرضه می دونی چون هستی….
هرچی بزرگتر میشی از گوشه و کنار می شنوی که “در مقایسه” با بقیه ی بچه ها زیبا نیستی، در مقایسه با بقیه باهوش نیستی، خلاق نیستی، خوش اخلاق نیستی، باعُرضه نیستی و …. و به این ترتیب به دیگران اجازه می دی که وارد دنیای زیبای تو بشن و شروع می کنی به مقایسه کردن خودت با دیگران. کم کم باورت می شه که تو هیچ کدوم از چیزهایی که فکر می کردی نیستی. با خودت می گی من چقدر احمق بودم که فکر می کردم بهترینم و کاملا یادت میره که تو واقعا بهترین بودی، تو از جایی اومده بودی که باور داشتی بهترینی و واقعا هم بودی.
به هیچ کس اجازه نده که وارد ِ دنیای تو بشه چون دنیای تو فقط و فقط متعلق به توئه، نه به پدر و مادرت، نه به دوستانت، نه به معلم هات، و نه به “هیچ و هیچ” کس دیگه ای.
بزرگترهای عزیز میشه لطفا گند نزنیم به باورهای بچه ها در مورد خودشون؟! به هر بچه ای که می رسیم بگیم که تو بهترینی، تو زیباترینی، تو قویترینی، چون این عینِ واقعیته، هر بچه ای قهرمانِ دنیای خودشه. اجازه بدیم که بچه ها قهرمان باقی بمونن، به خدا دنیا جای بهتری خواهد شد.