داشتم فکر میکردم که اگر «گوزِ شور» را از من بگیرند، دستکم نیمی از یادداشتهایم را دیگر نمیتوانم بنویسم. احساس میکنم زندگی نوشتاریام بدون آن چیزی کم دارد.
یک گوز را تصور کنید که آنقدر به آن نمک زدهاند که کاملن شور شده است، چیزی شبیه به ماهیشور که نمکسود میشود، یا چوبشور یا خیارشور یا گربهشور (نه، این یکی شور نیست).
شاید بتوان کارخانهی تولید گوز شور را راه انداخت؛ مخصوصن حالا که روی تولید سرمایهگذاری میشود. ایدهی بدی نیست، فقط حدسم این است که در بخش بستهبندی به مشکل بربخوریم. البته روند تولیدش هم نمیتواند چندان ساده باشد؛ اگر قرار بود کار در سطح یک کارگاه باشد میشد روی مواد نفاخ حساب باز کرد، اما در سطح تولید انبوه که نمیشود کار را به معدههای حساس سپرد، در آن سطح نیازمند ربات و دستگاه خواهیم بود.
به نظرم بهتر است کارخانه تماممکانیزه و بدون دخالت دست(؟) باشد. ضمنن پاستوریزه و هموژنیزه بودن، دارا بودن سیب سلامت و همچنین تاییدیهی غذا و دارو همگی مهم هستند.
اما انصافن در بخش تبلیغات و بازاریابی، کار شاد و مفرحی در پیش خواهیم داشت و دمبهدم خواهیم خندید.
(سوالم از مسئولینِ داخلیام این است که سَری که درد نمیکرد را چرا دستمال بستیم که حالا دربهدرِ سوژهای برای نوشتن اینطور خودمان را به خاک و خون بکشیم؟)
الهی شکرت…