بایگانی برچسب برای: آرامش
آرامم…
آرامتر از آنچه تصور میکردم در چنین روزهایی بتوانم باشم
و همین فکر آرامترم میکند.
تو ای پریشانی و آرامشِ توأمان
تو ای مرا در برگرفته
ای نتوان فراموشت کردِ همیشگی
تو ای جاری در روزها و شبهایم
ای نبودنت بودنِ بي پايانِ درد
اي هميشه و همه جا و همه كس
تو را چگونه بنويسم كه بگنجي در كلماتم؟
مینویسم «عشق (نقطه)» و نمی روم سرِ خط كه بعد از عشق ديگر جايي براي رفتن نیست.
کدام ترانه را میسرائی در رقص دستانت که اینگونه بیتاب میشوم؟
چه میشود اگر بیایی و بمانی
و برقصند دستانت تا ابد
و بروم آن سوی آنچه بیتابیاش مینامم
و برود از دلم هرچه دلتنگی است
و بگیرم آرام در مأمن نگاهت
و بمیرم
بمیرم برای یک لحظه تماشای رقص دستانت….
الهی شکرت…
الهی، بدون تو نمیشود.
بدون تو هرگز نشده است و هرگز نخواهد شد.
بدون تو تاریک است، بدون تو دلگیر است، بدون تو ترسناک است.
بدون تو من نیستم که بخواهم ببینم میشود یا نه.
الهی، تو باش.
همانقدر نزدیک که گفتهای باش.
از آن فاصلهای که گفتهای حتی ذرهای دورتر نشو.
اگر میشود از آن هم نزدیکتر شو؛ نزدیکتر از «نزدیکتر از رگ گردن».
تازهترین نوشتهها
- اگر نمیتوانم به پیاز عشق بورزم22 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- استخوان گیرکرده در گلو21 مرداد 1404 - 11:07 ب.ظ
- خداوند برای رابطهای که با بندهاش دارد ارزش قائل است20 مرداد 1404 - 10:01 ب.ظ
- در تاریکی لولوها میروند19 مرداد 1404 - 11:33 ب.ظ
- معتاد؟ نه به هیچوجه18 مرداد 1404 - 11:44 ب.ظ