روزانهنگاری – شنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۱
صبح زود اولین کاری که کردم سر زدن به بالکن و گلها بود. اثر کم آبی در چهرهی تک تکشان هویدا بود. مخصوصا یاس هلندیِ تنومند که بسیار حساس است در مقابل کمآبی. با اینکه برای خودش خانم بسیار بزرگی شده است اما به محض اینکه آب دیر میشود سریع خودش را میبازد، اصلا خودداری از خودش نشان نمیدهد. مثل کاج نیست که کم آبی که هیچ بی آبی را هم صبورانه تحمل میکند. فکر میکنم کاج میفهمد که من به پایش نشستهام، او هم دیر کردنهای من را تحمل میکند. قبلا یک جایی نوشتم که «کاج یک شبه خشک شد؛ با اینکه ظاهرش هنوز سبز بود اما از درون خشک شد. حالا چهار سال است که دارد تلاش و تقلا میکند تا آن یک شب را فراموش کند»
همه میگفتند این کاج دیگر از دست رفته است اما من این را نپذیرفتم. سم زدم، کود و آب دادم و صبر کردم. آنقدر صبر کردم تا جوانههایش از نو روی همان شاخههایی که ظاهراً خشکیده بودند متولد شدند. هر بار چرخاندمش تا یک سمت دیگرش نور بگیرد. حالا گل هم میدهد. گلهای مدلِ کاجی که سبزرنگ و خوشبو هستند.
گلهای ناز هم که از اسمشان پیداست ناز و ادایشان زیاد است و...