روزانهنگاری – یکشنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۱
ساعت ۶:۲۰ بود و هوا گرگ و میش. گرگ و میش به زمانی میگویند که نه کاملا روشن است و نه کاملا تاریک، زمانی که گرگ یا میش را میبینی اما نمیتوانی آنها را از هم تشخیص بدهی. یعنی آنقدر تاریک نیست که هیچ چیز نبینی اما آنقدر هم روشن نیست که بتوانی چیزی را که میبینی به درستی تشخیص دهی. البته که بستگی به فاصلهی تو از آن چیز و جهت و شدت تابش اولین اشعههای خورشید دارد.
واقعا نمیدانم چرا انقدر رودهدرازی میکنم برای گفتن یک حرف خیلی ساده!!
میخواستم بگویم هوا گرگ و میش بود و دو نفر که سگهای واقعی داشتند (نه از این سگهایی که اندازهی کف دستاند. سگهایی که صاحبانشان به زور آنها را مهار میکنند از بس که قدرتشان زیاد است) آن وقت صبح سگهایشان را برای پیادهروی بیرون آورده بودند. یکی از سگها برای آن یکی شاخه و شانه میکشید و به شدت پارس میکرد. اصلا همین پارس کردن توجه من را به خیابان جلب کرد. صاحب سگ ایستاد تا آن یکی سگ با صاحبش کاملا دور شوند و سگِ خودش آرام شود و بعد حرکت کرد.
ظاهرا خیلی از افراد این وقت صبح و قبل از اینکه سر کار بروند سگهایشان را برای پیادهروی...