روزانهنگاری – چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱
ساعت چهار و چهل دقیقهی صبح بیدلیل از خواب پریدم و بیخوابی به سرم زد. میتوانستم همان موقع بروم پای کامپیوتر، یعنی تا این حد بیدار بودم. اما این کار را نکردم، به جایش چند صفحهای در موبایلم کتاب خواندم تا بتوانم کمی بیشتر بخوابم. هر زمان که بیخواب میشوم بهترین کار برایم کتاب خواندن است.
امروز سیزده ساعت بیوقفه پای کامپیوتر بودم، فقط نهار مختصری خوردم و چند باری هم دستشویی رفتم. بقیهاش را بدون اینکه حواسم پرت چیزی شود کار کردم. اگر چند روز در هفته هم اینطوری کار کنم هیچ پروژهای روی زمین نمیماند.
از دیروز تا امروز بیست و چهار ساعت در روزه بودم. به خاطر پیادهروی سنگین دیشب و همینطور کار کردن از صبح زود، سه ساعت آخر روزهداری به سختی گذشت. تمام انرژیام تحلیل رفته بود. اما سعی کردم حواسم را جمع کار کنم تا زمان بگذرد.
امروز داشتم به دوستم میگفتم که من نماد تمامعیارِ سخت گرفتن هستم؛ یعنی اگر بخواهند مجسمهی سختگیری را بسازند حتما باید شبیه من باشد. من هر کاری را سخت میگیرم؛ از کارهای روزمره مثل تمیز کردن خانه گرفته، تا مسافرت و مهمانی رفتن، کار کردن و هر چیز دیگری.
هیچوقت آدم رهایی نبودم. علیرغم تمام تلاشهایم هنوز هم خیلی وقتها خودم...