کتاب خواندن یا مورد عجیب بنجامین باتن

داستانِ كتاب خواندن من داستانِ “مورد عجيب بنجامين باتن" است. من کتاب خواندن را با «ربه کا» ی دافنه دوموریه شروع کردم. در سیزده سالگی شکسپیر را خواندم و در سالهای قبل و بعد از آن خودم را با خواندن «خشم و هیاهو» ی ویلیام فاکنر، «دوبلینی ها» ی جیمز جویس، «مسخ» کافکا، «به سوی فانوس دریایی» ویرجینیا وولف، «ضیافت» افلاطون، «کمدی الهی» دانته، «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز، «بیگانه» ی آلبرکامو، «اعترافات» ژان ژاک روسو، «برادران کارامازوف» داستایوفسکی، عهد عتیق و عهد جدید، نمایشنامه های تنسی ویلیامز ، اریک امانوئل اشمیت، چخوف، ساموئل بکت و دهها مورد دیگر شکنجه کردم. در این مدت نویسنده های ایرانی را اصلا داخل نویسنده حساب نمی کردم و البته خودم را صاحب نظر جهت قضاوت کردن می دانستم. کم کم فهمیدم که انگار هیچی نفهمیده ام، بنابراين يواشكي و به دور از چشم خود ِ قضاوت گر ِ نقّادم رفتم و «سمفونی مردگان» عباس معروفی، «سووشون» سیمین دانشور، «جای خالی سلوچ» محمود دولت آبادی، «شادکامان دره قره سو» علی محمد افغانی، چند داستان از جلال آل احمد و گلی ترقی و خيلي هاي ديگر را خواندم. باید اعتراف کنم که حتی از فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی و زويا پيرزاد و بسياري...

ادامه مطلب