روزانهنگاری – یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱
یکشنبه یکم آبان... از آن شروعهای قشنگ است وقتی که هماهنگی میان تاریخ و روز اتفاق میافتد؛ یکشنبه - یکم... دوشنبه - دوم ... سهشنبه - سوم...
امروز صبح با شنیدن یک خبر خیلی خوب شروع شد. خبری که شاید خوبتر از آن چیزی بود که ما انتظار شنیدنش را داشتیم. من لیستی از کارهایی دارم که آنها را کاملا به خداوند سپردهام چون میدانم که هیچ کاری از ما برنمیآید و فقط خداوند است که میتواند امور مربوط به آنها را مدیریت نماید. بنابراین من خودم را کاملا کنار کشیدهام و تلاش کردهام که تسلیم تصمیم خداوند باشم و خداوند هم به طرز معجزهواری آنها را مدیریت کرده است. هر بار که مسیرهای طی شده را مرور میکنم حیرت میکنم از اینکه خداوند چگونه تمام عوامل را در کنار هم قرار داد تا این نتیجه حاصل شود.
به خوبی به خاطر میآورم که یک سال پیش مادر را بردم به یک ادارهای تا کارها را پیگیری نماییم. آنجا متوجه حضور دو نفر شدم که دادخواستی را جهت ارائه آورده بودند. من خیلی اتفاقی از یکی از آنها پرسیدم که این دادخواست را خودتان نوشتهاید؟ که آن آقا گفتند که خودشان وکیل هستند. من شماره تماسشان را گرفتم و متوجه شدم که...