روزانه‌نگاری – شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

صبح زود بیدار شدم تا اول وقت برسم آزمایشگاه. قبل از بیرون رفتن چای را گذاشتم و یک سری لباس هم داخل ماشین لباسشویی ریختم. یک ظرف آب داخل ماشین بود که درش باز شده بود و ریخته بود روی زیرپایی ماشین که حالت موکتی دارد. نم آب با گرمای هوا در هم آمیخته بود و ماشین دم کرده بود. حالا آبِ درون ظرف چه بود؟! آب مقطر که از تمیز کردن مصیبت‌بار برفک یخچال‌های مادر جمع شده بود. آب را به سختی جمع‌آوری کرده بودم تا برای اتو استفاده کنم. اما این اتفاق را ندیده گرفتم و سعی کردم خودم را ناراحت نکنم. بعد از آن با درِ بسته‌ی آزمایشگاه مواجه شدم. تمام دیروز داشتم فکر میکردم که ایکاش پنجشنبه زنگ زده بودم و پرسیده بودم که شنبه هستند یا نه. واقعا نمی‌فهمم چرا یک روزی که بین چند روز تعطیلی قرار می‌گیرد باعث می‌شود که همه کارهایشان را تعطیل کنند. آزمایشگاه چرا باید تعطیل باشد؟! از بس که ما آدم‌ها به کاری که انجام می‌دهیم علاقه نداریم و همیشه به دنبال در رفتن از آن هستیم. باز سعی کردم که خودم را آرام کنم و گفتم شاید اگر امروز آزمایش می‌دادم نمونه‌ی خونی را تا بعد از تعطیلات نگه می‌داشتند و...

ادامه مطلب

روزانه‌نگاری – جمعه ۱۴ مرداد ۱۴۰۱

شوخی شوخی ۳۶ ساعت در روزه بودم. واقعا قصدش را نداشتم. احساس می‌کنم خودم از خودم رکب خوردم. صبح قبل از بیرون رفتن از خانه یک چیزهایی خوردم تا برای رفتن به جاده انرژی داشته باشم. اتوبان ترافیک بود، مردم همگی به دل جاده زده‌ بودند به قصد سفر. چند تایی تصادف هم شده بود که مزید بر علتِ ترافیک بود. به محض رسیدنم به خانه به گل‌ها سر زدم. به لطف همسایه‌های عزیزمان حالشان خوب بود. اما یک صحنه‌ی فوق‌العاده هم دیدم؛ چند وقت پیش که رخشا آمده بود قزوین، ازگیل خریده بودیم (نمی‌دانم چرا هنوز هم فکر می‌کنم آنها ازگیل نبودند بلکه گلابی وحشی بودند. ازگیل‌ کوچکتر و گس‌تر از این‌هاست. اما همه گفتند که من اشتباه می‌کنم و اینها هم ازگیل هستند اما درشت‌تر) خلاصه هر چه که بودند بسیار خوشمزه بودند. من هسته‌ی چند تایشان را نگه داشته بودم و بعد در گلدان کاشته بودم. اما راستش هیچ امیدی به سبز شدنشان نداشتم. اما وقتی برگشتم دیدم پنج تایشان جوانه زده‌اند و از خاک بیرون آمده‌اند. آنقدر خوشحال شدم که خدا می‌داند. کبوتر دوباره تخم گذاشته و نشسته است. خدا به داد برسد. بالکن را شستم و گل‌ها را آب دادم. باید بگویم که سر قولم ماندم و تا امروز موهایم را...

ادامه مطلب