ماجراهای تولد سی و پنج سالگی
یکشنبه ۲۱ اردیبهشت ساعت ۶ چشم هام رو باز کردم اما چون سرما خورده بودم به خودم گفتم یه کم دیگه بخواب. اینطوری شد که ساعت ۷ بلند شدم. مواد کیک رو از یخچال بیرون آوردم و وسایل رو آماده کردم. بعد از صبحانه و بعد از رفتن احسان دست به کار شدم. اولین باری بود که می خواستم کیک اسفنجی درست کنم. قبلا دستور کیک رو از سایت شف طیبه توی دفترم نوشته بودم، دو تا دستور داشتم. با اولین دستور شروع کردم. زرده و سفیده رو با وسواس جدا کردم، سفیده رو جدا زدم، زرده هم با شکر و وانیل زدم. آرد و بیکینگ پودر الک شده رو اضافه کردم به زرده و بعد هم سفیده رو به آرومی داخل زرده فولد کردم.
توی قالب کمربندی کاغذ روغنی انداختم و مواد کیک رو خیلی آهسته داخلش ریختم. به قول شف طیبه مثل یه نوزاد باهاش برخورد کردم. گذاشتمش داخل فر از قبل گرم شده و سپردمش به دست خدا و ازش خواستم که از کیک تولدم مراقبت کنه و یه کیک عالی تحویلم بده.
توی این فاصله ظرف ها رو شستم، گلدونِ لیندا خانم رو عوض کردم، بالکن رو هم شستم. بعد از بیست و پنج دقیقه در فر رو...