روزانهنگاری – دوشنبه سیزدهم تیر ۱۴۰۱
همینکه پنجره را باز کردم کبوترْ بچه پر زد و رفت روی پشت بام روبرو نشست. تو دیگر چرا میترسی؟! تو که همینجا به دنیا آمده و بزرگ شدهای. غریزه عجب قدرتی دارد. قویترین نیرو در جهان نیروی غریزه است. عقل و منطق و شعور و فرهنگ و تمدن و اینها هیچاند وقتی که پای غریزه در میان است. در مورد انسان هم دقیقا همینطور است. اگر بخواهی در موقعیتی بر خلاف غریزهات عمل کنی باید خیلی هشیار و آگاه و توانمند باشی. میلیونها سال تکامل هنوز نتوانسته چیزی را جایگزین نیروی قدرتمند غریزه کند.
نیم ساعت بعد دوباره پر زد و برگشت روی نردهها. باورم نمیشود که این همان کبوتر دیروز است. در عرض فقط یک روز به طرز باورنکردنی تکامل داشته؛ نه فقط به لحاظ رشد فیزیکی بلکه عملکرد و رفتارهایش هم کاملا رشد داشتهاند. دیگر پایش سُر نمیخورد روی نرده. به خاک گلدان نوک میزند و این یعنی دیگر خودش میتواند غذا بخورد. اصلا همینکه غریرهاش غالب شده است به توانمندیهایش یعنی بزرگ شده است. درست است که پرواز کردنش هنوز دقت و قدرت کافی را ندارد اما به طور قابل ملاحظهای رشد داشته و احتمالا همین روزها لانه را ترک خواهد کرد. جلالخالق.....
ناخنهای بلندِ پاهایم در پیادهروی...