روزانهنگاری – سهشنبه ۳ آبان ۱۴۰۱
بعضی روزها انگار که معادل یک هفتهاند. انگار که به اندازهی یک هفته کش میآیند. امروز یکی از آن روزها بود.
صبح زود بیدار شدم و به کلینیکی که مادر همیشه از آنجا داروهای ماهیانهاش را تهیه میکند رفتم و داروها را گرفتم. کلینیک در همان صبح اول وقت بسیار شلوغ بود اما چون من دیروز وقت گرفته بودم کارم سریع انجام شد. مادر داروهایی برای فشار خون و چربی و این چیزها را به طور مستمر مصرف میکند.
برای همهی ما جا افتاده است که در این سن و سال قاعدتا همه فشار خون بالا و چربی و از این قبیل مشکلات دارند و در واقع فکر میکنیم که این امری طبیعی است. اما اینها واقعیت ندارند بلکه از باورهای ما نشات گرفتهاند. بدن انسان یک سیستم فوقالعاده قدرتمند است که توانایی بهبود دادن خودش را دارد. طبیعی نیست که بدن بیمار باشد، بلکه طبیعی این است که بدن انسان تا هر زمانی که در این جهان حضور دارد از سلامت کامل برخوردار باشد.
به نظر من حتی پیر شدن هم از باورهای ما ناشی میشود. ما پذیرفتهایم که همه پیر میشوند. این چیزی است که همیشه به چشم دیدهایم. بنابراین هیچوقت فکر نمیکنیم که میشود پیر نشد. فکر میکنم ذهن آنقدر...