روزانهنگاری – یکشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۱
امروز فقط ۱۳ ساعت در روزه بودم. گفته بودم که تا دو روز هوای خودم را دارم 😃
تمام صبح و ظهر و عصر را پای کامپیوتر گذراندم. امروزْ روزِ پیادهروی طولانی من بود. عصر که هوا کمی خنکتر شد شیرقهوه را خوردم و برای یک پیادهروی طولانی بیرون زدم.
در همان چند قدم اول آنقدر ناخن پایم دردناک بود که میخواستم همانجا ابراز پشیمانی کنم و برگردم، اما از آنجاییکه برگشتن و نشدن و نرفتن و اینها در کار ما نیست دو ساعت بعدی را درحالیکه چیزی مثل سوزن در پایم فرو میرفت و تا مغز استخوانم تیر میکشید ادامه دادم که یک وقت خدایی نکرده کوتاه نیامده باشم. وقتی به خانه آمدم دیدم ناخنم خون آمده. بیخود نبود که انقدر درد داشت.
هفتهی پیش در استخر یک خانمی به خانم دیگری میگفت من بیست سال است که هر هفته استخر میآیم. چشمهایم گرد شدند، بیست سال؟؟!!!! چطور میتوانی بیست سال یک روند ثابت را حفظ کنی؟
کسانی را میشناسم که همین مدت زمان است که هر روز پیادهروی میکنند. یعنی در تمام این سالها هیچ ورزش یا فعالیت دیگری انجام ندادهاند به جز پیادهروی.
وقتی به چنین اعداد و ارقامی فکر میکنم مغزم داغ میکند؛ بیست سال یک کار را انجام دادن برای...