روزانهنگاری – دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۱
کبوتربچهی دوم هم از لانه پایین آمده بود و در بالکن راه میرفت. مادرش هم آمده بود پیشش.
گوشت چرخکرده را از فریزر بیرون آوردم، برنج را خیس کردم و از خانه خارج شدم. خیلی وقتها پیش میآید که ماشین را یک جایی پارک میکنم و بعد پیدایش نمیکنم. خودم خندهام میگیرد. امروز یک وجب خیابان را بارها بالا و پایین کردم تا ماشین را پیدا کردم. تازه مثلا نشانهگذاری هم میکنم. اما باز هم یادم میرود که ماشین را کجا گذاشتهام.
وقتی برگشتم ساعت ۱ بود. برنج را روی حرارت گذاشتم. پیاز را رنده کردم و آب آن را تا حدی گرفتم. ادویهها را به گوشت اضافه کردم و کمی ورز دادم و در تابه ریختم. این راحتترین روش درست کردن کباب تابهای است. یادم میآید که پنبه خانم همیشه خیلی سخت کباب تابهای درست میکرد. آن را مثل کتلت با دست حالت میداد و بعد سرخ میکرد. من اما درِ تابه را میبندم تا آب بیندازد و در آب خودش بپزد، در نهایت هم اجازه میدهم با کمی روغن زیتون برشته شود. راحت و بیدردسر. من آدم تنبلی هستم و تنبلها همیشه به دنبال ساده کردن کارها هستند.
رفتم در بالکن و هر چه گشتم کبوتر بچه را پیدا نکردم. گفتم...