بایگانی برچسب برای: سطح اول

روی بیلبورد خواندم: «روغن‌تر از اول» و به سرعت رد شدم. چند بار در ذهنم تکرار کردم، روغن‌تر از اول… معنی‌اش چه بود؟

انگار که یک روغنی بوده، سپس فرآیندی روی آن انجام شده و حالا از اولش هم روغن‌تر شده است. مثل وقتی که یک چیزی را تعمیر یا تمیز می‌کنند و می‌گویند از اولش هم نوتر شد.

قوه‌ی تحلیل به کمکم آمد و گفت: «روغنِ ترازِ اول»

آهان، آره… خب حالا این یعنی چه؟

تراز اول به چه معنی است؟ نه اینکه آدم معنی‌اش را نفهمد، بالاخره می‌فهمی که رتبه‌ی یک، بالاترین سطح یا همچین چیزهایی مدنظر است، اما چقدر نامأنوس است.

تراز بودن یعنی همسطح بودن، موازنه بودن، متعادل بودن. در واقع تراز به معنی سطح نیست،‌ بلکه به معنی هم‌سطحی است؛ وقتی چیزی با چیزی در موازنه باشد،‌ هم‌سطح باشد، در یک راستا باشند. با این حساب، تراز اول می‌شود هم‌سطح با اول، پس اول بودن را معنا نمی‌دهد، اول نیست، هم‌سطح با اول است؛ مثل اینکه دونده‌ای دو دور از دونده‌‌ی اول عقب باشد، اما الان کنار او در حال دویدن باشد، الان به او رسیده یا حتی از او جلو زده اما در تصویر کلی دو دور عقب است.

نمی‌دانم چرا تراز را می‌خوانم «تر از» انگار که «تر» تمایل دارد بچسبد به کلمه‌ی ماقبل خود به جای اینکه به «از» وصل شود. انگار که از «ازِ» خود دوری می‌کند.

چرا اصرار داریم بچسبیم به اول که به خاطرش اینطور خودمان را به دردسر بیندازیم؟

مگر کسی شبیه تو هست که تو بخواهی از او اول‌تر باشی؟

مثل این است که بخواهی بروی یزد و دلت بخواهد از همه‌ی کسانی که راهیِ یزد هستند زودتر به آنجا برسی؛ مگر همه از یک نقطه حرکت می‌کنید؟ مگر ماشینِ همه یکی است؟ مگر در رانندگی یکسان هستید؟ مگر جسمتان یکی است؟

به فرض که همه‌ی این‌ها هم برقرار باشد و تو زودتر از همه رسیده باشی و یزد را گشته باشی، حالا چه می‌شود؟ مگر یزد درِ زیبایی‌هایش را به روی دیگران می‌بندد تا آنهایی که دیرتر رسیده‌اند نبینند؟

نه، فقط تو لذتِ مسیر را از دست داده‌ای.

الهی شکرت…