روزانهنگاری – جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱
روزمان با رباعی زیبایی از جناب مولانا شروع شد:
یارب تو مرا به نفسِ طناز مده
با هر چه بجز تُست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهی خویش
من آنِ توأم مرا به من باز مده
گربهی اُلگا که به تازگی عمل جراحی کرده و دوران نقاهت را هم تا حدودی پشت سر گذاشته است دیگر در خانه بند نمیشود. آنقدر پشت در مینشیند و التماس میکند تا الگا به او اجازهی بیرون رفتن بدهد. الگا میترسید که با گربههای دیگر درگیر شود درحالیکه هنوز جای بخیههایش کاملا خوب نشدهاند و موهایش رشد نکردهاند. اما گربه مثل یک نوجوان سرکش دوست دارد که بیرون برود و سرش را جایی بیرون از خانه گرم کند. الگا هم دیگر حریفش نمیشود و به او اجازهی بیرون رفتن میدهد.
من طبق معمول هر روز گوشهای از میز نهارخوری نشسته بودم و با همراهی قهوه مینوشتم که دیدم گربه آمده است سروقت دستگاه سرخکن که بیرون در بالکن بود و دیروز در آن ماهی درست شده بود. بوی ماهی گربه را به آنجا کشانده بود اما جا تر بود و خبری از بچه نبود. کمی آن حوالی چرخید و وقتی فهمید خبری نیست به سراغ کار دیگری رفت.
حیوانات هیچ کجا گیر نمیکنند. این را بارها و...