روزانه‌نگاری – سه‌شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱

امروز صبح با نشستن پای کامپیوتر شروع شد. در حین کار یادم افتاد که یک سری ظرف داخل ماشین هستند که باید قبل از رفتن من شسته شوند اما ماشین هنوز پر نشده است. بنابراین بخشی از سرویس چینی که هنوز در صفِ شسته شدن ایستاده بود و من فرصت نکرده بودم به آن بپردازم  را داخل ماشین گذاشتم و ماشین را روشن کردم. ماشین لباسشویی هم  با حوله‌ها پر شده بود و منتظر بود تا من دوش بگیرم و آخرین حوله را هم به آن اضافه کنم. با آقای وکیل ساعت ۴ قرار داشتیم. بنابراین دوش گرفتم  و آماده شدم. تصمیم داشتم کمی زودتر حرکت کنم تا بتوانم قبل از رفتن خرما تهیه کنم. جدیدا یک مدل خرمایی کشف کرده‌ام که دوستش دارم، اما برای خریدنش باید یک جای خاصی بروم. البته من کلن آدم خرماخوری هستم. خرما یکی از چیزهایی است که بسیار به آن علاقه دارم و واقعا فرقی ندارد که چه مدلی باشد. اما این یکی چیز خوبی است. به موقع حاضر شدم  و بدون خوردن نهار راهی شدم. قبل از رفتن، سری دوم سرویس چینی را داخل ماشین گذاشتم و هر دو ماشین را تنظیم کردم که تا برگشتن من کارشان را تمام کنند. امروز وانت جلوتر بود...

ادامه مطلب