روزانهنگاری – یکشنبه دوم مرداد ۱۴۰۱
قراردادِ جدید مشتری را آماده کردم و فرستادم. فاکتور عکسها را هم فرستادم. کارهایی را روی وبسایت مشتریها و وبسایت شرکت انجام دادم. کارهای واجبی بودند که باید انجام میشدند.
چند بهروزرسانی هم روی وبسایت خودم انجام دادم. احساس میکنم که رختخواب پهن کردهام درست وسط وبسایت.
ظهر خواهر آمد و با هم طبقهی بالا را نظافت کردیم. این دور باطل هیچوقت تمام نمیشود. یک جایی را تمیز میکنی یک جای دیگری نیاز به تمیز کردن دارد. تمام کارها را به شوق بعدش انجام دادیم که حرف بزنیم. بهترین زمانهای زندگیام هستند همین وقتهایی که با خواهرم میگذارنم. خسته نمیشوم، گذر زمان را احساس نمیکنم. امروز هم مثل همیشه حرفهای بسیار خوب و مفیدی زدیم که به هر دوی ما اضافه کرد.
به خواهر گفتم هر کاری که میخواهی در هر زمینهای انجام دهی باید هدفت این باشد که ارزشی را به آن اضافه کنی که متعلق به تو باشد و از نقطهنظر و نگاه فردی تو نشأت گرفته باشد؛ به عنوان مثال افراد زیادی در مورد مبحث رابطه صحبت کردهاند و آموزشهایی دادهاند. اما از میان آنها کسانی ماندگارند و هر روز بیشتر و بیشتر دیده میشوند که به این مبحثِ به ظاهر تکراری و یکسان ارزشی را اضافه کردهاند که متعلق...