روزانهنگاری – چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۱
به کارگاه که رسیدیم بچهها داشتند چای صبحگاهی میخوردند و همزمان با خوردن چای عبارتهای تاکیدی میگفتند. همیشه این کار را انجام میدهند تا روزشان را با افکار و انرژی مثبت شروع کنند. خداوند را برای داشتن نیروهای خوب بینهایت سپاسگزاریم.
دیگ بخار و چند اتوی جدید به کارگاه اضافه شده است. دیگ بخار کارها را خیلی سادهتر میکند چون آب جوش دائمی را از طریق لولهکشی به اتوها میرساند. در نتیجه دیگر نیازی به جوش آوردن آب و پر کردن اتوها وجود ندارد.
کارِ امروز از کم شروع شد و همینطور آهسته آهسته زیاد شد به طوریکه هر چه زمان میگذشت کار بیشتر میشد. تا ساعت ۹ شب مانند تراکتور کار کردیم تا بشود کار را برای فردا تحویل داد.
فردا تولد یکی از همکاران عزیزانمان است، امروز یکی از خویشاوندانشان که خانمی بسیار شیرین و دوستداشتنی و البته کدبانویی ماهر است با کیک دستپخت خودش ناگهان آمد و همکارمان را برای تولدش غافلگیر کرد. ما هم البته در جریان نبودیم و همگی غافلگیر شدیم. بسیار دلنشین بود.
من که خودم در گذشته مرتبا کیک میپختم و در این کار مهارت داشتم و تازه کیکهای خودم را هم دوست داشتم الان هیچ شوق و علاقهای برای خوردن کیک ندارم. البته که از اول...