عین آدم بگوییم چه میخواهیم
مادرم تقریبا همیشه در تمام جمعها سعی میکرد با اشاره چیزهایی را به ما حالی کند که مثلا یک کاری را انجام بدهیم یا انجام ندهیم. متاسفانه ضریب هوشی ما هم که در حد کدو حلوایی بود و تقریبا هیچوقت نمیفهمیدیم منظور مادر چیست. بنابراین مادر هیچوقت از عملکرد ما راضی نبود و ما هم به تبع از خودمان راضی نبودیم.
من از همان زمانها تصمیم گرفتم که هیچوقت سعی نکنم چیزی را با اشاره به کسی حالی کنم که طرف نفهمد و بعد من از او ناراضی شوم و او هم از خودش. تصمیم گرفتم که صاف در چشمهای طرف...