روزانه‌نگاری – چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱

این چند روز که کار می‌کردم تا دندان مسلح بودم؛ دو لایه ماسک، دو یا سه لایه دستکش، روسری. فقط عینکِ کار نداشتم و همین نقطه پاشنه‌ی آشیل‌ام بود. بارها مواد شوینده به داخل چشمم پرید یا بخار مواد شوینده چشم‌هایم را می‌سوزاند. امروز مثلا عقلی کردم و عینک شنا با خودم بردم. اما همان دقایق اول به دلیل وجود ماسک کاملا بخار کرد و غیرقابل استفاده شد. پروژه با شکست مواجه شد و دوباره بدون عینک به کار کردن ادامه دادم. با اینکه همیشه ماسک داشتم اما در اثر بخار مواد شوینده پوست صورتم و لب‌هایم به شدت خشک شده‌اند. در ضمن روی دست‌ها و پاهایم تعداد بسیار زیادی کبودی‌های ریز و درشت ایجاد شده است از بس که به در و دیوار و چهارپایه و پنجره و کابینت و غیره و ذلک برخورد کرده‌اند. اینجاست که اهرم رنج و لذت خودش را به خوبی نشان می‌دهد؛ زمانی که لذتِ تمیز شدن فضا حتی بر رنج آسیب‌های فیزیکی هم پیشی می‌گیرد. ذهن انسان قدرت عجیب و غریبی برای وادار کردن او به انجام دادن هر کاری را دارد. همین قدرت ذهن بود که زمانی که من تصمیم داشتم مقاومت انسولین را از بین ببرم مرا به ۲ روز بودن در روزه...

ادامه مطلب