یازدهم دی ماه سال ۱۴۰۰ مصادف با اول ژانویه ۲۰۲۲ (این را گفتم که خودم را باکلاس جلوه دهم، یعنی مثلن همهی شروعهای ما میلادی هستند.) با هدف تقویت حافظه و ایجاد شفافیت ذهنی برنامهی غذاییام را تغییر دادم و وارد رژیم کتوژنیک شدم.
بگذارید کمی عقبتر بروم؛ یک هفته قبل از شروع، آزمایش بسیار کاملی دادم تا بتوانم تغییرات آینده را با تصویر اولیه مقایسه کنم، اما جواب آزمایش مرا شوکه کرد؛ منی که با قد ۱۷۳ سانتیمتر و وزن ۵۳ کیلوگرم در اوج لاغری در تمام دوران بزرگسالیام بودم و سالها به طور حرفهای و در دو سبک یوگا میکردم و پیادهروی برنامهی دائمیام بود تصور میکردم بدنم در سلامت کامل قرار دارد.
اما آن روز با وجود قند ناشتایی پایین با «مقاومت انسولین» (که شاخصی محاسباتی در آزمایشها است و با HOMA-IR مشخص میشود) بسیار بالا در ناحیهی پیشدیابت مواجه شدم.
انسولین هورمونی است که توسط لوزالمعده ترشح میشود و در بدن نقش پیغامدهنده را دارد؛ به زبان ساده انسولین به در خانهی هر سلول میرود و از آنها میخواهد که درها را باز کرده و اجازه دهند قند وارد شده و مصرف شود. حال تصور کنید که انسولین بیش از اندازه به سراغ سلولها برود، در این صورت سلولها او را یک مزاحم تلقی میکنند و میشود گفت او را بلاک میکنند. به این معنی که به پیغامهای انسولین پاسخ نمیدهند و آن را نادیده میگیرند، بنابراین قندِ وارد شده را مصرف نمیکنند. نتیجه چه میشود؟ قند در سیستم میماند و ابتدا تبدیل به چربی اطراف اندامهای داخلی و سپس تبدیل به دیابت میشود.
استرس و خواب نامناسب از علل شایع مقاومت سلولها در برابر انسولین است.
تکانی که این موضوع به من داد سبب شد با انگیزهای چند برابر به استقبال تغییر بروم. بنابراین با جدیتی خدشهناپذیر زندگیام را زیر و زبر کردم.
مفهوم پایهای رژیم کتوژنیک به این صورت است:
قند = صفر
کربوهیدارت = کم
چربی = زیاد
من برای مدت چهار ماه دقیقن به همین شکل عمل کردم؛ قند را به طور کامل از زندگیام حذف کردم.
لازم است همینجا توضح مختصری در این رابطه بدهم؛ خیلی از افراد تصور میکنند که حذف قند مساوی است با حذف شکر، درحالیکه شکر تنها یکی از منابعی است که در بدن تبدیل به قند (یا همان گلوکز) میشود. تقریبن تمام مواد غذایی به جز چربی تبدیل به قند میشوند البته با سرعتهای متفاوت و چیزی که موادغذایی را پرخطر یا کمخطر میکند همین «سرعت تبدیل شدن آنها به قند» است که با شاخص گلیسمی یا Glycemic Index (عددی بین ۰ تا ۱۰۰) مشخص میشود.
شاخص گلیسمی برای شکر سفید تقریبن ۶۵ است درحالیکه این شاخص برای سیبزمینی پخته و برنج سفید نزدیک به ۹۰ است. تصور کنید که این مواد با چه سرعتی در بدن تبدیل به قند میشوند.
پس وقتی صحبت از حذف قند میشود به معنای حذفکردن هر مادهای است که با سرعت بالا به گلوکز تبدیل میشود که شامل این موارد هستند:
۱- برنج، نان، سیبزمینی، ماکارونی و انواع کربوهیدارتها.
۲- تمام انواع میوهها (شامل میوههای خشک و لواشکها).
۳- تمام انواع لبنیات (به جز پنیر پارمسان، پنیر کوزه، خامه و کره).
۴- تمام انواع حبوبات و دانههای گیاهی مانند سویا، ذرت و غیره.
۵- تمام خوراکیهایی که از سوپرمارکتها خریداری میشوند.
۶- تمام انواع روغنهای دانهای و گیاهی به جز روغن زیتون (و هر از گاهی روغن کنجد).
۷- تمام سسها و البته رب.
۸- برخی از آجیلها مانند بادام زمینی.
۹- برخی سبزیجات مانند هویج پخته و لبو.
من برای چهار ماه کامل به هیچ مادهای که شاخص گلیسمی بالاتر از ۲۵ داشت لب نزدم؛ احتمالن حالا میتوانید تصور کنید که چه دایرهی محدودی در برنامهی غذایی من قرار داشت؛ فقط پروتئین و برخی از سبزیجات و تعدادی از آجیلها. عملن هیچ چیزی دیگری نمیخوردم.
(باید بگویم که من هرگز، حتی یکبار هم تقلب نکردم. کلن اهل تقلبکردن در مسیری که شروع میکنم نیستم، من که به اجبار وارد چنین مسیرهایی نمیشوم، خودم آنها را انتخاب میکنم، پس چرا باید سعی کنم خودم را دور بزنم؟ نتیجهاش صرفن سرخوردگی و بیاعتمادی به خود خواهد بود.)
پس از چهار ماه، با حالتی بسیار امیدوارانه آزمایش دادم و انتظارم این بود که شاخص مقاومت انسولین پایین آمده باشد اما در کمال تعجب دیدم که باوجودیکه قند ناشتایی به شکل قابل ملاحظهای پایینتر آمده بود اما مقاومت انسولین هیچ تکانی نخورده بود (شاید در حد دو صدم درصد).
احساس سرخوردگی شدیدی میکردم چون در این مدت فشار زیادی را پذیرفته بودم؛ حذف کردن کامل قند برای بدنی که دچار مقاومت انسولین است یکی از سختترین چالشها به شمار میرود. من آدم چالشپذیری هستم و تا قبل از آن انواع چالشهای بسیار دشوار را برای خودم تعریف کرده و به تکتک آنها پایبند مانده بودم. اما به جرأت میگویم که تجربهی حذف کامل قند چیزی ورای تصور است. فقط باید انجامش داده باشی تا بتوانی درکش کنی. برای مدت سه هفته من کاملن شبیه به معتادی بودم که با انواع دردها و ناراحتیها و عصبیتها و حالخرابیها دستبهگریبان شده بودم تا بدنم متوجهی تغییرات تازه شود و تصمیم بگیرد با من همکاری کند و این در حالی بود که شغل بسیار سنگینی داشتم که بدون حذف قند هم میتوانست هر کسی را از پا درآورد.
جواب آزمایش واقعن برایم ناراحتکننده بود چون به هیچوجه انتظارش را نداشتم و این درحالی بود که میزان کلسترول و تریگلیسیرید نیز به طرز خطرناکی بالا رفته بود.
اما به هر حال من آدم بینتیجه رهاکردن مسیرها نیستم. بنابراین شروع کردم به تحقیقکردن و آزمودن نتایج تحقیقهایم. تغییرات اندکی در برنامهی غذاییام دادم به این صورت که چربیها را تا حد ممکن حذف کردم (که این شامل کره و خامه میشد)، فقط روغن زیتون استفاده میکردم. سیب و خرما را هم به برنامهی غذاییام افزودم.
اما تغییر مهمی که ایجاد کردم وارد شدن به یک دورهی جدّی از «روزهداری» بود. روند روزهداری را از ۱۸ ساعت در روز آغاز کردم و آن را به ۲۴ ساعت، سپس ۳۶ ساعت و سپس ۴۸ ساعت رساندم. (باید توضیح بدهم که بدن من از قبل آمادهی ۱۸ ساعت روزهداری بود چون در طول چهار ماه قبل تقریبن ۱۶ ساعت در روز چیزی نمیخوردم.)
این برنامهی جدید و تقریبن سنگین را برای مدت چهار ماه ادامه دادم و حالا وقت آزمایشی تازه بودم.
یوهووو…. بله، موفق شدم. حالا مقاومت انسولین با حساسیت انسولین جایگزین شده بود و تمام سایر فاکتورها از قبیل چربیها، قند، ویتامینها، کارکرد کلیه و کبد، شمارش خونی، … همگی در وضعیت ایدهآل قرار داشتند؛ نه فقط خوب بلکه ایدهآل.
من تبدیل شده بودم به جنسی قابل فروختن؛ یعنی اگر دوران بردهداری بود میشد مرا به قیمتی گزاف فروخت؛ از هر نظر در سلامت کامل.
از آن زمان به بعد برنامهی غذاییام را به تعادل رساندم؛ به این معنی که موادی که شاخص گلیسمی کمتر از ۵۵ دارند را میخورم و روزهداری را به طور متناوب البته با مدت زمان کمتر (بین ۱۲ تا ۱۴ ساعت) حفظ میکنم.
من پزشک نیستم و بههیچ عنوان توصیهای برای کسی ندارم، اما با توجه به روندی که طی کردم به این میاندیشم که چرا روش معمول پزشکی برای مقابله با دیابت، تزریق انسولین است؟ بدن به دلیل مقاوم شدن نسبت به انسولین وارد فضای دیابت میشود، پس آیا ورود انسولین بیشتر برای وادار کردن سلول به مصرف قند واقعن منطقی است؟
این همان بدنی است که در گذشته بلد بوده قند را مصرف کند، پس هنوز هم میتواند این کار را انجام دهد. کافی است با بدن همراهی کنیم و فرصت دهیم تا مقاومت رفع شود و بنابر تجربهی شخصی من این کار صرفن با روزهداری (فستینگ) ممکن میشود. در واقع آنچه که میخوریم اهمیت بسیار کمی دارد، بلکه شکل خوردن است که تعیینکنندهی سلامت بدن خواهد بود.
اگر به قدر کافی به بدن فرصت داده شود تا آنچه را دریافت کرده است هضم و جذب نماید، بدن قوی انسان قادر به سوزاندن قند و چربی خواهد بود.
الهی شکرت برای این بدن شگفتانگیز …
پینوشت: اول ژانویه ۲۰۲۶ که بیاید (۱۱ دی ماه ۱۴۰۴) چهار سال میشود که برنج نخوردهام و حقیقتن راضیام.

