روزانه‌نگاری – جمعه ۴ شهریور ۱۴۰۱

دیروز روز جذابی بود؛ ساناز من را آرایش کرد و عکس گرفتیم و تمام مدت در مورد آگاهی‌ها و مسائل مختلفی که ذهنمان را مشغول کرده بودند حرف زدیم و مثل همیشه هر دوی ما حال بسیار بهتری داشتیم. عصر سه نفری (من و ساناز و پنبه خانم) قهوه‌ خوردیم. مامان خانم هم از شکلات‌های خاصش به ما جایزه داد 🤭 تمام خانواده دیروز جمع بودند، تلویزیون هم روشن نبود، بنابراین زمان زیادی را صرف دور هم بودن و حرف زدن با هم کردیم. تا حدود ساعت ۳ صبح داشتیم در مورد مسائل مختلف حرف می‌زدیم که بسیار هم خوب بود. اگر تمام خانواده‌ها تلویزیون را از زندگی‌شان حذف کنند خدا می‌داند که چقدر فرصت با هم بودن و فکر کردن و رشد کردن خواهند داشت. من شب حدود سه ساعتی حالت تهوع داشتم و اوضاع معده و روده‌هایم اصلا خوب نبود. (با این وجود جمع را ترک نکردم و تمام مدت هم به صحبت کردن ادامه دادم 😄) این اواخر متوجه شده‌ام که تاب و تحمل معده‌ام بسیار پایین آمده؛ کافیست کمی بیشتر بخورم یا کمی درهم و برهم یا اینکه دیرتر از موعد بخورم، معده و روده‌هایم سریع واکنش نشان می‌دهند. باید حواسم به مقدار و نوع چیزهایی که می‌خورم باشد....

ادامه مطلب

هر چیزی که اراده کنی رو می‌تونی تغییر بدی

یه بار توی یه موقعیتی قرار گرفتم که به قول جان جانانم: مرا امر معروف دامن گرفت / فضول آتشی گشت و در من گرفت البته خدایی نکرده فکر نکنید که فقط همون یه بار در زندگیم بوده‌ها، نه... از اونجاییکه خودم رو عقل کل می‌دونم «امر به معروف» مکرراً دامنم رو می‌گیره. اما چون به خودم قول داده بودم که تغییر کنم،‌ اون بار به خودم تشر زدم و گفتم «لال شو» به همین دلیل برای اولین بار دهان را گشوده و گفتم «هر جور که صلاحه» اووففف... اصلا مغزم تعجب کرد، گوارشم به هم ریخت، تمام اعضا و جوارح به سخن درآمده و شهادت دادند که دارن از تعجب شاخ در میارن، خلاصه که غوغایی شد. اما در مجموع اگه می‌پرسیدی (خوب شد کسی نپرسید وگرنه باز افاضات میکردم 🥴) حالم خیلی خوب بود و این خوب بودن فقط یه دلیل داشت: «تغییر» وقتی آدمیزاد به این آگاهی می‌رسه که محکوم به تن دادن به هیچی نیست و هر چیزی رو که اراده کنه می‌تونه می‌تونه تغییر بده، اونجاست که انگار دری از درهای بهشت به روش باز شده. خب دیگه برم تا بیشتر از این نرفتم بالای منبر 😐

ادامه مطلب