روزانهنگاری – جمعه ۴ شهریور ۱۴۰۱
دیروز روز جذابی بود؛ ساناز من را آرایش کرد و عکس گرفتیم و تمام مدت در مورد آگاهیها و مسائل مختلفی که ذهنمان را مشغول کرده بودند حرف زدیم و مثل همیشه هر دوی ما حال بسیار بهتری داشتیم. عصر سه نفری (من و ساناز و پنبه خانم) قهوه خوردیم. مامان خانم هم از شکلاتهای خاصش به ما جایزه داد 🤭
تمام خانواده دیروز جمع بودند، تلویزیون هم روشن نبود، بنابراین زمان زیادی را صرف دور هم بودن و حرف زدن با هم کردیم. تا حدود ساعت ۳ صبح داشتیم در مورد مسائل مختلف حرف میزدیم که بسیار هم خوب بود. اگر تمام خانوادهها تلویزیون را از زندگیشان حذف کنند خدا میداند که چقدر فرصت با هم بودن و فکر کردن و رشد کردن خواهند داشت.
من شب حدود سه ساعتی حالت تهوع داشتم و اوضاع معده و رودههایم اصلا خوب نبود. (با این وجود جمع را ترک نکردم و تمام مدت هم به صحبت کردن ادامه دادم 😄)
این اواخر متوجه شدهام که تاب و تحمل معدهام بسیار پایین آمده؛ کافیست کمی بیشتر بخورم یا کمی درهم و برهم یا اینکه دیرتر از موعد بخورم، معده و رودههایم سریع واکنش نشان میدهند. باید حواسم به مقدار و نوع چیزهایی که میخورم باشد....