روزانهنگاری – سهشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱
ما امروز یک قدم به تغییر بزرگ نزدیکتر شدیم و من بسیار از این بابت هیجانزدهام. نه فقط به این خاطر که تغییری دارد اتفاق میافتد بلکه بیشتر به این دلیل که ما داریم از منطقهی امن خودمان و از شرایط با ثباتی که داریم خارج میشویم. ما داریم کنترل اوضاع را به دست میگیریم. چیزی که من سالها بود آرزویش را داشتم و تمام مدت ذهنم به دنبالش بود.
من بخش اعظمی از سالهای گذشته را در احساس اسارت به سر برده بودم؛ این حس که آنطور که میخواهم بر روی زندگی و شرایطم کنترل ندارم. انگار که گیر افتادهام، انگار که نه راه پس دارم نه راه پیش. خیلی وقتها احساس خفقان عجیبی داشتم. واقعا حس میکردم که خودم را با دست خودم اسیر شرایطی کردهام که هیچ راهی برای خلاصی از آن ندارم. من در تمام عمرم تصمیمگیرنده و عملکنندهی سریعی بودم و حالا احساس میکردم که هیچ راهی برای خروج از این اسارت ندارم.
به شدت سایهی سنگین دیگران را بر روی زندگی و تصمیماتم احساس میکردم. من وارد شرایطی شده بودم که هیچ گونه درکی از آن نداشتم. آزادی عمل گذشتهام از من گرفته شده بود. در عین حال نمیخواستم وارد فاز مقاومت و این چیزها بشوم،...