روزانهنگاری – جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱
به نیمهی مهر ماه رسیدیم، به همین سرعت. این چند روز به لحاظ روحی توان نوشتن نداشتم. البته که وسطِ چیزی شبیه به یک انقلاب هم بودم اما اگر روحیهی نوشتن داشتم میتوانستم زمانش را جور کنم، اما واقعا دست و دلم به نوشتن نمیرفت.
الان که مینویسم ساعت هنوز ۶ نشده است. من از ساعت ۴:۳۰ بیدار هستم. بعد از اذان بلند شدم. در واقع دیشب هم خیلی بدخواب شده بودم چون تمام مدت ذهنم مشغولِ بستهبندی کردن بود. صبح با یک تبخال روی لب بالا از خواب بیدار شدم که اصلا نمیدانم دلیلش چیست!!
دوشنبه صبح کلهی سحر قهوهی داغِ داغ روی دستم ریخت. انگشت اشاره و انگشت وسط دست راستم به شدت سوخت. کار عاقلانهای که کردم این بود که دستم را زیر آب نگرفتم. به جایش آرد سرد را از یخچال بیرون آوردم و روی انگشتهایم ریختم. آرد را که روی محل سوختگی میریزی اول بیشتر میسوزد، اما اگر ده دقیقهای صبور باشی سوزش قطع میشود و خوبی بزرگش این است که تاول ایجاد نمیشود. در واقع اثر سوختگی به جا نمیماند. اما من با همان آرد روی دستم شروع به نوشتن کردم. به همین دلیل آرد خیلی روی دستم باقی نماند، بنابراین یکی دو تاول کوچک ایجاد...