روزانهنگاری – دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیشب قلم گوساله و متعلقاتش را در دستگاه آرامپز ریختم و زمان را روی حداکثرِ ممکن (یعنی شش ساعت) تنظیم کردم و ساعت را هم روی چهار صبح گذاشتم تا بیدار شوم و دستگاه را برای شش ساعت دوم تنظیم کنم که همین کار را هم کردم. وقتی بیدار شم گیج و منگ بودم چون خیلی خسته بودم. آب قلم پروژهی جدیدم است که به برنامهی زندگی اضافه کردهام.
قبل از خارج شدن از خانه دو بار ماشین لباسشویی را روشن کرده بودم.
کارم در بانک ملی دست کم یک ساعت و نیم طول کشید. یکی از کارمندان بانک که از دیروز شدیداً پیگیر کارهایم شده بود امروز موقع تشکر و خداحافظی شماره موبایلش را برایم نوشت. بعضی از آدمها را اصلا نمیفهمم. یادم باشد حتما ذخیره کنم که بتوانم از همه جا بلاک کنم.
کلن دست به بلاک کردنم خیلی خوب است؛ بعضی از نزدیکترین افراد زندگیام در لیست بلاک شدههایم هستند. من تا وقتی که هستم تمام و کمال هستم و بهترین خودم را در روابطم میگذارم. اما اگر کسی مرا به نقطهی پایان برساند بدون هیچگونه بحث و یا تلاشی، در کمتر از چند دقیقه تصمیم میگیرم و طرف را برای همیشه از زندگیام حذف میکنم. من آدم روابط نصفه...