روزانه‌نگاری – شنبه یازدهم تیر ۱۴۰۱

کبوترْ بچه تمرینِ پرواز می‌کند؛ از لانه‌اش می‌پرد روی نرده‌ها و با قدم‌های لرزان راه می‌رود در حالیکه پایش دائما سُر می‌خورد و به زحمت خودش را روی نرده‌ها نگه می‌دارد. به سرعت دور خودش می‌چرخد، نمی‌دانم این برای مطمئن شدن از امنیت اطرافش است یا جزئی از تمرین حفظ تعادل است. صدایش هنوز به بلوغ نرسیده، روی سرش هم هنوز به جای پَر، کُرک‌های زرد رنگ نازک دارد. فکر می‌کنم با این قد و قواره‌اش هنوز از دهان مادرش غذا می‌خورد. این را از سر و صدای خاصی که موقع غذا خوردن راه می‌اندازد می‌فهمم. صدای انواع و اقسام پرنده‌ها به گوش می‌رسد که خبر از شروع یک روز جدید می‌دهند. امروز ده صفحه بی‌وقفه نوشته‌ام. موضوعات زیادی ذهنم را مشغول کرده‌اند که باید در موردشان بنویسم و فکر کنم تا دست از سرم بردارند. همیشه همینطور است؛ فکر کردن و نوشتن تنها راههایی هستند که مرا به نتیجه می‌رسانند و کمک می‌کنند تا به مراحل بعدی بروم. بعد از بیست و چهار ساعت و بیست دقیقه شروع به خوردن می‌کنم؛‌ در ۲۴ ساعت گذشته فقط قهوه، آب و دمنوشِ بدون شیرین‌کننده خورده‌ام. معمولا سعی می‌کنم خوردن را با سالاد یا یک چیز سبک شروع کنم و تا جایی که می‌توانم آهسته...

ادامه مطلب