روزانهنگاری – سهشنبه ۱ آذر ۱۴۰۱
آخرین ماه پاییز هم نرم و بیصدا از راه رسید. حالا که پاییز آمادهی رفتن میشود تازه شهر رنگ و بوی پاییزی به خود گرفته است؛ زرد و نارنجیها تازه دارند دلبری میکنند. باغهای شهریار یک دست زرد و نارنجی شدهاند.
احساس میکنم خیلی چیزها ناگهان اتفاق میافتند؛ مثلا ناگهان پاییز میشود، یک شب میخوابی و صبح که بیدار میشوی میبینی پاییز شده است درحالیکه تا دیروز انگار هیچ خبری از آمدنش نبوده. یا اینکه ناگهان به خودت میآیی و میبینی موهایت خیلی بلند شدهاند یا چاق شدهای…
در واقع نشانههای آمدن این به زعم ما «ناگهانیها» از مدتها قبل نمایان میشوند اما به چشم ما میآیند. زمانی به خودمان میآییم که تصاویر واضحی را در جهان بیرون میبینیم. حالا به همین شکل اگر هر روز یک قدم کوچک در جهت آنچه که میخواهیم برداریم یک روزی میرسد که ناگهان میبینیم تغییر بزرگ حاصل شده است و تصویر واضحی از خودش را به نمایش میگذارد.
Think Big, Act Small
این جمله را از ساناز شنیدم و خیلی خوشم آمد. همیشه به آن فکر میکنم؛ بزرگ فکر کن اما قدمهای کوچک بردار. ناگهان یک اتفاقاتی میافتد که بسیار بهتر از تصوراتت خواهد بود.
تازگیها لباسها را صبح اول وقت در ماشین میریزم که تا قبل از...