روزانه‌نگاری – سه‌شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱

صبح زود بیدار شدم، نوشتم، قهوه خوردم و آماده‌ی رفتن شدم. البته بعد از یک صبحانه‌ی خوب. رخشا را صادقیه دیدم و با هم تا سالن رفتیم. در بدو ورودمان چای دم کردیم و نفری دو لیوان چای درست و حسابی خوردیم و آماده‌ی کار شدیم. رخشا از مراحل کار فیلمبرداری کرد برای تهیه‌ی دوره‌ی آموزشی‌ رنگ و لایت که بسیار برای تهیه‌ی آن زحمت کشیده و این تخصص را به صورت حرفه‌ای آموزش داده است. من تمام امروز الکل به دست می‌رفتم دستشویی چون دستشویی سالن فقط فرنگی است. واقعا نمی‌دانم با این وسواس‌های مسخره چگونه کنار بیایم. البته که آدمیزاد اگر مجبور باشد تن به هر کاری می‌دهد. خود من بارها و بارها تن به چیزهایی داده‌ام که بعدا که فکر کرده‌ام باورم نمیشده که فلان کار را انجام داده باشم. اما وقتی که مجبور نیستی ذهنت درگیر افکار بیهوده می‌شود. در زمان‌های مکث بین کار، تا وقتی که رنگ موهایم روشن شود، با رخشا حرف می‌زدیم؛ گفتیم که دوره‌هایی در زندگی هستند که دوره‌ی گذارند؛ شاید ظاهر شرایط در این گذارها مطلوب نباشد اما در درون می‌دانی که رو به جلو در حرکت هستی. خیلی وقت‌ها موانع یا کمبودهایی پیش می‌آید که همگی نشانه‌هایی از یک تغییر و تحول مثبتند....

ادامه مطلب