کدوم یکی از ما اینطوری خودمون رو باور داریم؟
سعدی جانم یه غزلی داره که من خیلی دوستش دارم. با این بیت شروع میشه:
منِ بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
بعد همینطوری قند و نبات میسراید و ما هم همینطوری غش و ضعف میکنیم تا میرسیم به این بیت:
مردمان عاشق گفتار من ای قبلهٔ خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
به قبلهی خوبان میگه اونطوری که من عاشق دیدار تو هستم مردم عاشق گفتار من نیستن.
من وقتی به این بیت رسیدم تا چندین روز داشتم فکر میکردم. وقتی سعدی چنین حرفی میزنه معنیش اینه که خیلی محبوب بوده و واقف هم بوده به محبوبیتش و اونقدر این مساله عیان و مبرهن بوده و اونقدر مقدارش زیاد بوده که میشده در موردش این حرف رو زد. مثلا من اگر در مورد خودم چنین حرفی بزنم کاملا مضحک به نظر میاد و میگن طرف توهم زده، اما وقتی سعدی چنین مقایسهای میکنه یعنی حتما مصداق داشته و برای معشوق هم قابل قبول بوده.
حالا چی اینجا برای من جالبه!!! (بگذریم از اینکه در زمانهای که هیچ اینترنت و رسانهای نبوده، محبوب شدن هم اصلا کار سادهای نبوده اما انرژی کار خودش رو میکنه.)
چیزی که برای من خیلی جالبه اینه که سعدی...