روزانهنگاری – چهارشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۱
به محض اینکه چشم باز کردم و صفحات صبحگاهیام را نوشتم بلافاصله پای کامپیوتر رفتم و مطالبی را به سایت اضافه کردم. تنها کاری که شوق را در من زنده میکند و باعث میشود که شب به خاطرش دیر بخوابم و صبح به خاطرش زود بیدار شوم بدون اینکه هیچ درآمدی از آن داشته باشم همین نوشتن است.
یک روزی این سوال را از خودم پرسیدم که «چه کاری هست که اگر هیچ پولی از آن به دست نیاوری باز هم انجامش میدهی و در واقع نمیتوانی که انجامش ندهی؟» همان لحظه از دهانم پرید که «نوشتن».
واقعا هیچوقت تا قبل از آن به این موضوع فکر نکرده بودم. سالها بود که دفتر پشت دفتر روزانهنویسی میکردم حتی وقتی که در سفر بودم یا در مورد موضوعات مختلف هر چه به ذهنم میرسید مینوشتم؛ زیر دوش، در حال پیادهروی، و در هر حال دیگری همیشه در ذهنم مینویسم بدون اینکه هیچ درآمدی از آن داشته باشم. من نمیتوانم ننویسم. اصلا نمیدانم این مسیر من را به کجا میبرد فقط میدانم که نمیتوانم نروم.
فکر میکنم هر کسی اگر به این سوال پاسخ دهد میتواند بفهمد چه مسیری مسیرِ علاقمندی واقعی اوست.
امروز داشتم به یک موضوعی فکر میکردم در مورد باورهای مالی؛ بعضی افراد...