روزانهنگاری – شنبه ۹ مهر ۱۴۰۱
تمام امروز صرف خالی کردن کمد بزرگ، باز کردن درهای آن و بستهبندی کردن درها با استفاده از نایلونهای ضربهگیر شد. عجب پروژهای بود. در عرض همین یک روز خانه تبدیل به صحرای محشر شده است. اولین بار است که خانهی من در چنین وضعیتی قرار داد و من ناراحت نیستم. عملا جایی برای نشستن وجود ندارد. تمام فرشها را جمع کرده و بستهبندی کردهام. در واقع این اولین کاری بود که انجام دادم تا از کثیف شدن فرشها جلوگیری کنم.
لباسهای داخل کمد را با همان چوبکارهایشان (گیرههای رختآویز) داخل کیسههای بزرگ گذاشتم تا در مقصد باز کردن و جابهجا کردنشان کار سادهای باشد. من تقریبا داخل تمام کشوها مقسمهایی دارم برای نظم دادن به وسایل داخل کشوها. تصمیم دارم محتویات داخل کشوها را هم تا حد ممکن با همین مقسمها داخل کارتونها بگذرام که در مقصد کارم راحتتر باشد.
این اولین تجربهی واقعی من از اسبابکشی است. ما قبلا (منظورم در خانهی پدر و مادرم است) چندین بار اسبابکشی کردهایم اما بین طبقهی بالا و پایین خانه. البته پدر و مادرم چند بار اسبابکشی واقعی کردهاند اما مربوط به زمان بچگی ما میشود (قبل از شش سالگی من) بنابراین ما در آنها دخالت خاصی نداشتیم. البته آخرین اسبابکشی را به...