روزانهنگاری – سهشنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۱
امروز از صبح آنقدر خوشحال و سپاسگزارم که فقط خدا میداند. انگار تازه دارم درک میکنم که زندگیام وارد چه مرحلهای شده است. آنچه که امروز به لطف خداوند به دست آوردهام تا همین چند وقت پیش به نظرم نشدنی میآمد و فقط یک آرزوی بزرگ بود.
خیلی خوب به خاطر میآورم که از همان روز اولی که ازدواج کردم آرزوی بسیار بزرگی برای رسیدن به آزادی و استقلال در من ایجاد شد. اینکه میگویند تا آدمها با هم زیر یک سقف زندگی نکنند نه خودشان را میشناسند نه طرف مقابل را عین حقیقت است. من حتی معتقدم که تا زمانی که آدمها به یکدیگر تعهد قانونی و رسمی ندهند باز هم هیچ چیز در مورد هم نخواهند فهمید. به این دلیل که اگر در ذهن شما امکان رها کردن رابطه در هر زمان و به هر شکل وجود داشته باشد (یعنی شما خودتان را به لحاظ قانونی و شرعی متعهد به آن رابطه ندانید) هرگز از مکنونات واقعی قلبی خودتان و طرف مقابلتان آگاه نخواهید شد. آدمها خود واقعیِ واقعیشان را زمانی نشان میدهند که احساس کنند در مسیری هستند که دکمهی برگشت به عقب ندارد. حداقل به این سادگیها ندارد. آنجاست که همه چیز شکل دیگری به خودش میگیرد.
من...