صدايِ نا آشنايي از اتاق ِ كناري، بي آنكه هرگز صاحبِ صدا را ديده باشم و بي آنكه بدانم چرا، تلخ ترين خاطراتم را ورق مي زند…

تقریبا بیست و هشت ساله که ما با یکی از خاله هام همسایه هستیم، اونا سر ِ‌کوچه هستن و ما وسطای کوچه. شوهر خاله ام همیشه یه آدم دُرُشت و چاق بود. من هم وقتی بچه بودم یه بچه ی خپل و چاق بودم. شوهر خاله ام به من یه لقب داده بود؛ پهلوون پنبه. من یه پهلوون‌ِ پنبه ای بودم که در پنجشش سالگی می نشستم پا به پای شوهر خاله ام یه دیس میوه رو می خوردم،‌ آبگوشت می خوردم و هر چیز خوردنی دیگه ای از زیر دستم در نمی رفت. اون هم به چشم ِ من پهلوون بود.

الان که من سی و چهار ساله هستم اون پهلوون چندین عمل جراحی کرده،‌ قلبش با باتری کار می کنه،‌ از افسردگی حاد و پارکینسون رنج می بره و خیلی لاغر شده. الان دیگه اون هم شده پهلوون پنبه و منم همون پهلوون پنبه ای که بودم هستم.

زندگی می تونه پهلوونهای واقعی رو تبدیل به پهلوون پنبه کنه 🙁


پی نوشت: این همسایگی مربوط به خانه ی پدری می شه وگرنه من خودم الان در شهر دیگه ای زندگی می کنم.

من هم مثل خیلی از آدم ها حساسیت هایی دارم که اغلب موجب آزار خودم و گاهی هم آزار دیگران می شه. یکی از حساسیت های من در مورد ِ ارزش قائل نشدن برای وقت ِ دیگرانه. آدم هایی که برای وقت ِ دیگران ارزش قائل نمی شن منو بی نهایت ناراحت و عصبانی می کنن. وقتی فردی با کسی قرار می ذاره اما خیلی دیرتر از موعد مقرر سر قرارش حاضر می شه یا اینکه همه با هم تصمیم می گیرن که در زمان مشخصی به جایی برن اما باید مدت ها منتظر آماده شدن یه نفر بمونن!!!

من خودم آدم ِ خیلی یواشی هستم، یعنی اغلبْ کارهامو خیلی آروم انجام می دم و اصلا دوست ندارم که مجبور به عجله کردن باشم اما چون می دونم که به زمان زیادی نیاز دارم همیشه این زمان رو لحاظ می کنم و خیلی زودتر شروع می کنم به آماده شدن تا به موقع به قراری که دارم برسم و دیگران رو معطل خودم نکنم.

اصولا افرادی که وقت دیگران هیچ ارزشی براشون نداره اصلا متوجه نمی شن که چقدر باعث ناراحتی دیگران هستن و  به افرادی مثل من میگن غرغرو یا سخت گیر. شاید هم اگر از بیرون به خودمون نگاه کنیم متوجه بشیم که بیراه هم نمی گن. ما سخت گیر هستیم. ولی قطعا اون آدم ها هم حساسیت هایی دارن که در موردشون سخت گیرن.

شنیدم که در کشورهای دیگه مردم به این مساله اهمیت میدن، خودم هم در سفر از توریست ها این رفتار رو دیدم و همین طور از همکارهای خارجی خودم در گذشته که خیلی برای وقت دیگران ارزش قائل می شدن. اگر واقعا اینطوری باشه معنیش اینه که من باید در جای دیگه ای زندگی کنم که این ویژگی ِ غالب مردم اونجا باشه. اما فعلا که اینجا هستم و از اونجایی که من نمی تونم هیچ کس و هیچ شرایطی رو تغییر بدم به جز خودم و شرایط زندگی خودم،‌ علی الحساب تصمیم گرفتم که تلاش کنم تا ساده تر بگیرم و کمتر ناراحت بشم از این قبیل مسائل. یعنی در واقع حساسیت خودم رو پایین بیارم،‌ در مورد همه چیز و در همه ی شرایط سعی کنم که سخت گیر نباشم.

می خوام ساده گرفتن رو به عنوان یه پروژه برای خودم تعریف کنم (مثل پروژه ی شادی خانم گریچن رابین) و سعی کنم در موقعیت های مختلف شروع کنم به ساده گرفتن مسائل. از خودم انتظار ندارم که یه دفعه بتونم تبدیل به یه آدم آسون گیر بشم اما مطمئنم که اگر به برداشتن قدم های کوچیک ادامه بدم حتما به مقصد می رسم. تصمیم دارم از همین شرایطی که الان هست لذت کافی رو ببرم به جای فکر کردن به اینکه این کشور به درد زندگی کردن نمی خوره. اینطوری مطمئنم که خیلی راحت تر به سمت شرایط ِ مطلوب خودم هدایت خواهم شد.

یه پروژه ی دیگه هم تعریف کردم برای خودم که درباره ی اون هم جداگانه می نویسم. این مطالب رو اینجا می نویسم تا خودم رو به خودم متعهد کنم و یه وقت از زیر این تغییرات در نرم. چون یه جایی هست که باید بیام پیشرفت هام رو بنویسیم و اگه هیچ پیشرفتی نکنم خیلی ضایع است ?

همسر ِ خواهر من عادت داره که صبح ها چای شیرین رو با کره ی خالی یعنی بدون مربا و عسل و هیچ چیز دیگه ای می خوره. یعنی اصلا دوست نداره چیزی همراهش بخوره. من یه بار بهش گفتم که مهدی تو چطوری می تونی چایی شیرین رو با کره ی خالی بخوری؟ چطوری از گلوت پایین میره؟ یه چیزی همراهش بخور. بعد که اینو گفتم با خودم فکر کردم که من خودم چای تلخ رو با پنیر خالی که قاعدتا شور هم هست می خورم و دوست ندارم چایی شیرین باشه.

این ترکیب قطعا خیلی احمقانه تر از اون یکیه،‌ اما ما همیشه فکر می کنیم کارهایی که خودمون انجام می دیم همشون منطقی و درست هستن اما اگر دیگران کاری رو می کنن که ما انجامش نمی دیم یا دوست نداریم به نظرمون غیر منطقی و غیر عاقلانه می یاد.

مثلا خودمون از سوسک می ترسیم اما اگر کسی از گربه می ترسه مسخره اش می کنیم و می گیم مگه گربه هم ترس داره !!! یا خودمون حساسیت های عجیب و غریب داریم اما حساسیت های دیگران رو تحقیر می کنیم. خودمون تصمیم های اشتباه زیادی می گیریم اما دائما دیگران و تصمیماتشون رو قضاوت می کنیم.

اینکه بتونیم افراد رو دقیقا همونطور که هستند بپذیریم برای مایی که اینطوری بار نیومدیم مهارت بسیار دشواریه اما اگر بتونیم این کارو انجام بدیم دنیا برامون بهشت می شه. برچسب درست و غلط به هر چیزی نزنیم و سعی کنیم در پذیرش ِ افکار و نظرات مختلف باشیم. سعی که می تونیم بکنیم؟!!! (به خودم می گم…)

گریه نکن بر مردمانی که طعم شلاٌق را بر پشت هاشان فراموش کرده اند، تو هم از همان مردمانی.

دوران برده داری هرگز تمام نشده است و تو هم «قرار نیست» که بتوانی تمامش کنی؛ نه تا زمانی که نخواهی رها شوی از اسارت افکارت، نه تا زمانی که پاره نکنی بندهایی را که خود به دست و پایت زده ای، نه تا زمانی که از درون آزاد نباشی و آزادی در باورت نباشد.

تو برده ای اگر می گذاری دیگران مسیر افکارت را مشخص کنند، اگر می گذاری تو را به چالش بکشند، حسادت تو را بر انگیزند، حال تو را خراب کنند، نا امیدت کنند.

تو برده ای اگر مثل دیگران فکر می کنی و مثل دیگران زندگی می کنی.

تو برده ای اگر هر روز در پی بهتر شدن نسبت به روز قبل خودت نیستی.

تو برده ای اگر اشیاء زائد را از خانه ات و افکار زائد را از مغزت بیرون نمی ریزی.

تو برده ای اگر به چیزی یا کسی بیرون از خودت امید داری و فکر می کنی کسی یا چیزی می تواند اوضاع تو را تغییر دهد. 

برده ی هیچ چیز و هیچ کس نباش وگرنه نصیبت از زندگی چیزی جز شلاّق نخواهد بود. زندگی سهم ِ آزاده هاست.

آفتاب حوالی شش و بیست دقیقه‌ی صبح سر بر آورد و خودش را پهن کرد بر روی آبی که از کانال می‌گذشت. من جایی در وسط پل ایستاده بودم و رقص اولین رگه‌های نور را بر جریان ملایم آب تماشا می‌کردم. سر که برگردانم موج‌های کوچک از سمت دیگر ِ پل به مسیر خود ادامه می‌دادند و من با خود اندیشیدم؛ رفتن تنها راه ِ زنده ماندن است.

آب ِ باریکی هم که باشی در ناپیداترین نقطه‌ی این سرزمین، اگر رفتن و بازنایستادن را بلد باشی عاقبت یک روز به دریا می‌رسی. رفتن و رسیدن جدایی‌ناپذیرند، همانگونه که ایستادن و مردن. اگر بایستی می‌میری؛ مرگی با بوی تند تعفن.

تصمیم بگیر….

در این ویدئوی آموزشی به بررسی سبک عکاسی دراماتیک می‌پردازیم و ویژگی‌های عکس دراماتیک را مورد بررسی قرار می‌دهیم. سپس از یک سوژه‌ی نمونه عکسی دراماتیک می‌گیریم و در پایان چند نمونه عکس دراماتیک را با هم مرور می‌کنیم تا با این سبک از عکاسی بهتر‌ آشنا شویم.

 

 

در این ویدئوی آموزشی اهمیت نورپردازی در عکاسی مورد بررسی قرار گرفته است و سپس مقدمات نورپردازی با استفاده از یک سوژه‌ی نمونه آموزش داده شده است. در این ویدئو شما با ابزارهای اولیه مورد نیاز برای نورپردازی و همچنین چند روش نورپردازی آشنا خواهید شد.