مثلِ این لوبیاهایی نباشیم که سه روز خیسشون می کنی، بیست و چهار ساعت می پزیشون، باز هم خیره خیره بهت نگاه می کنن و کوچکترین تغییری نمی کنن. تغییر پذیر باشیم. ??

در بین حیوانات کسی دیگری را گروگان نمی گیرد یا بر سرِ عقاید پوچ و بی سر و ته نمی کُشد.

در بین حیوانات کسی درگیرِ باکره بودن یا نبودن ماده ها نیست.

در بین حیوانات روابط پیچیده نیستند و بچه ها بد تربیت نمی شوند.

 در بین حیوانات تبِ گیاهخواری، همجنسگرایی و فمینیستی واگیردار نیست.

حیوانات هيچ گاه دزدي نمي كنند. 

همه ی حیوانات از همان بچگی نانِ بازویشان را میخورند، نه نانِ پارتی کُلُفت یا پدر کلفت ترشان را……

با این اوصاف نفهمیدیم این حجمِ عظیمِ عقل و درایت که وجه تمایز ما و سایر موجودات است و البته مایه ی مباهات ما، دقیقا کجایِ داستان قرار است كه به درد بخور باشد!!!!!!

سرِ يكي از امتحانا با خودم تقلب بردم اما تا اواخر امتحان لازم نشد ازش استفاده كنم، جوابها توو ذهنم بود. تا اينكه رسيدم به يه سوالي كه جوابشو نوشته بودم اما خيلي شك داشتم. با هر بدبختي بود برگه ي تقلبمو نگاه كردم و ديدم جواب يه چيز ديگه ست. تغييرش دادم و به خودم افتخار كردم كه با بردنِ تقلب حداقل يه سوالو نجات دادم. وقتي اومدم بيرون متوجه شدم كه دقيقا همون يه جواب رو توو برگه ي تقلبم اشتباه نوشته بودم و جوابي كه از ذهنم نوشته بودم درست بوده. ?? هيچ كلمه اي براي توصيف خودم پيدا نكردم. (اصلا به كلماتي مثل خنگ و احمق و اينا فكر نكنيد. خودم به بدتر از اينا فكر كردم بازم كافي نبود به نظرم ??)

—————————

پيامِ اخلاقي داستان: اگه ميخوايد تقلب كنيد اول راجع به عُرضه داشتن تحقيق كنيد، مهمه ??

—————————